-
از درد دلم پیر شدم تاب و نفس رفت
11 - بهمنماه - 1394 12:13
ای کاش تو بودی که بخوانی غزلم را این شعر بخوانی و ببینی اجلم را از درد دلم پیر شدم تاب و نفس رفت ای کاش تو بودی که بگیری بغلم را یک عمر به قلبم زده ام حسرت آنکه یک لحظه بمیرم که ببینم عسلم را من خیره شدم بر تو و آن چشم قشنگت شاید تو ببینی رخ زرد و خجلم را در پیش خدا شافی من از غم خود باش تا بلکه خدا هم بپذیرد عملم را...
-
در مطب از پنجره داری نگاهم می کنی
10 - بهمنماه - 1394 18:28
عینکم از دوری ات ته استکانی گشته است از غمت چشمان من هم ارغوانی گشته است می رسد تا استخوان دردی که دارد رفتنت درد و رنجم از غمت در استخوانی گشته است بی محلی می کنی وقتی نگاهت می کنم قلب من هم عاشق نامهربانی گشته است ماجرای عشق مان ورد خبر ها گشته است مثل مجنون عشق تو با من جهانی گشته است من تو را می بینم و دکتر نمی...
-
پیش چشمانم کمی برآسمانم جلوه کن
10 - بهمنماه - 1394 11:18
با خودت در وقت رفتن ناگهان یک عطسه کن رو به من در پشت در هنگام رفتن وقفه کن آسمان قلب من از غصه ات ابری شده پیش چشمانم کمی برآسمانم جلوه کن دزدکی زل می زنی عشقت دو چندان می شود عشق خود را در دلم با این روش ها بیمه کن در زمان غصه ات وقتی که غمگینی عزیز از دلت آهی بزن بر شانه هایم تکیه کن مثل آن مخفی شدن در بازی های...
-
ز داغ رفتنت بانو اتاقم یک اوین گشته
8 - بهمنماه - 1394 18:01
در این سرمای تنهایی شدم بی تو زمستانی که بی تو در دل تهران شدم غمگین و بارانی زمستان جنوبی ها برایم مثل پاییز است که از دلتنگی ات بوشهر شده پاییزِ بحرانی غم پاییز و دلتنگی ، من و تنهایی و ساحل کنار ساحل بوشهر شدم آن باد طوفانی شدی داروی این قلبم تو با چشمان زیبایت نگاهم کن تو ای زیبا که بر زخمم تو درمانی ز داغ رفتنت...
-
جام زهر رفتنش نوش شود می فهمی
8 - بهمنماه - 1394 12:03
درد من پیش دلت فاش شود می فهمی حسرت آن همه ای کاش شود می فهمی می شود اندوه تو چشمان عشقت در خیال در خیالت عاشقی نقش شود می فهمی می شوی بی تاب یارت ناگهان با یک نسیم عطر یارت در هوا پخش شود می فهمی معنی بیچارگی را حس کنی در آن زمان قلب تو در زیر پایش فرش شود می فهمی درد دوری از تو را حسش کنی شاید کمی جام زهر رفتنش نوش...
-
غم تهرانِ چشمانت، غمش اندازه شهری ست
7 - بهمنماه - 1394 17:26
هوای چشم من امشب برای دیدنت ابری ست که بی تو آرزوهایم، تمامش در دل قبری ست غمت مانند آن میلاد، میان شهر تهران است غم تهرانِ چشمانت، غمش اندازه شهری ست من و دریاچه چیتگر، نشستم منتظر بی تو به دنبال نگاه تو، دلم هم کاسه ی صبری ست تو وقتی عاشقم هستی، دلم زیبا و آباد است شبیه کاخ سعدآباد، درون قلب من قصری ست من و باران و...
-
زل به چشمانم بزن ای آخرین تصویر من
1 - بهمنماه - 1394 14:57
نازنین معشوق من در زندگی دیر آمدی مثل باران خزان نمناک و دلگیر آمدی تیره شد اقبال من از درد و تنهاییِ من مثل رنگ موی خود همرنگ تقدیر آمدی عمر من سر آمده در انتظار دیدنت در جوانی رفتی و در عهد من پیر آمدی برف پیری بر سرم در حسرت یک آمدن آمدی اما کمی با مکث و تاخیر آمدی زل به چشمانم بزن ای آخرین تصویر من من که دارم می...
-
می شود سوز فرج تنها دعای این جهان
22 - دیماه - 1394 11:29
ای امام عصر ما ای آشنای این جهان ای که تنها مانده ای در هر کجای این جهان در هوای کشورم پر گشته از سوز فرج اندکی اینجا بیا ای مقتدای این جهان تا که یارانت کمی آماده ی راهت شوند منتظر هستی تو هم تا انتهای این جهان کل دنیا پر شده از جنگ و باروت و تفنگ درد تو بدتر شده در ماجرای این جهان می رسد روزی که از سوزِ دعا و انتظار...
-
لبت شرجی ترین ساحل شبیه ساحل بوشهر
21 - دیماه - 1394 17:45
برای بودنت پیشم، کمی با من مدارا کن برای دیدنم گاهی، شرایط را محیا کن کنارم اندکی بنشین، برای دیدن ساحل در این اوقات تنهایی، نگاهی رو به دریا کن دوای درد من هستی، تو با لبخند زیبایت در این اوقات بیماری، تو دردم را مداوا کن برای دیدنِ بوشهر، شدی محو تماشایش که من بوشهر غمگینم، کمی من را تماشا کن جنوب داغ من بودی، تو با...
-
نوای عاشقی هر جا حزین است
21 - دیماه - 1394 13:27
غمت در قلب من دیوار چین است که مثل گوهری بر این زمین است خوشی در قلب من با تو مهیاست از این رو قلب من بی تو غمین است خوشم با عشق تو در اوج غم ها که عشقت در دلم همچون نگین است خزان وقتی نباشی مثل درد است غمت در پشت بارانش کمین است من و تنهایی و آهنگ دشتی نوای عاشقی هر جا حزین است شبیه قلب فرهاد و غم یار که قلبم از غمت...
-
هر کسی با یار خود آرام و زیبا می رود
20 - دیماه - 1394 18:06
از غم و دلتنگی ام سر در گریبان مانده ام در زمستانِ غمت در برف و بوران مانده ام خفته ای در زیر خاک و من شدم آواره ات ساکت و آرامی و من هم پریشان مانده ام می شدی ارامشم وقتی تو بودی پیش من ازغمت حالا ببین تنها و حیران مانده ام زیر باران هر کسی با یار خود در زیر چتر بی تو اما با غمت در زیر باران مانده ام هر کسی با یار...
-
می شود دانشکده از رفتنت همچون خزان
20 - دیماه - 1394 13:45
دختر دانشکده بی تاب و سوزانت شدم من برای دیدنت مجنون و حیرانت شدم درس و دانشگاه من تنها شده چشمان تو از غم چشمان تو بیمار و ویرانت شدم سر به زیر و ساکتم اما دلم بی تاب توست من بسیجی بودم و مجذوب چشمانت شدم در کلاسی که تویی من هم همیشه حاضرم می نوشتی جزوه و من محو مژگانت شدم ترم آخر می شوی در درس و در دانشکده می روی...
-
بخت من از رفتنت شد مثل موهایت سیاه
19 - دیماه - 1394 18:24
بی تو در دنیا ببین از زندگی سیرم عزیز عاشق چشمانتم حتی اگر پیرم عزیز بی تو دستم یخ زده از سردی این ماه دی در زمستان از غمت تنها و دلگیرم عزیز قلب من زندانی موهای زیبایت شده من به آن موهای تو پیوسته زنجیرم عزیز عکس تو در دست من حالا که بی تابت شدم محو آن چشمان تو در کهنه تصویرم عزیز بخت من از رفتنت شد مثل موهایت سیاه...
-
از دوری ات احساس من مثل خدا تنها شده
19 - دیماه - 1394 12:27
از آتش چشمان تو، احساس من پیدا شده یک عشق زیبا در دلم، از دیدنت برپا شده زل می زنم بر چشم تو، در زیر باران و خزان در زیر باران و خزان، چشمان تو غوغا شده داغ لبت همچون جنوب، آتش زده احساس من از آتش لب های تو، قلبم ببین شیدا شده صبح دل انگیزی شود، وقتی تو بیدارم کنی هر صبح من از دیدنت، در چشم من زیبا شده با آنکه دیگر...
-
من خراب عشق تو ویران چشمانت شدم
18 - دیماه - 1394 17:43
کاش می شد در شبی همراه هم در کوچه ها من شوم همراه تو با هر قدم در کوچه ها من بخوانم یک غزل از دوری ات در گوش تو تو بخوانی از من و از درد و غم در کوچه ها چشم من بارانی و بر آسمان زل می زنم تا بگیرد مثل من باران و نم در کوچه ها سرنوشتم می شود زیباترین با عشق تو می خورد اقبال من با تو رقم در کوچه کاش بودی تا کمی با این...
-
دل خوشی یعنی همین فالِ ته فنجان تو
17 - دیماه - 1394 18:11
فکر کن در فال تو چشمان یار افتاده است از ته فنجان تو او هم غمت را دیده است خیره بر فالت شوی بر بخت و اقبالت شوی از دوباره حال تو همچون خزان افسرده است آنچه با احساس تو آن فال فنجان کرده است جای آن در موزه ی درد معاصر بوده است دل خوشی یعنی همین فالِ ته فنجان تو اینکه یعنی یار تو شاید هوایت کرده است می رسد بر خاطرت یک...
-
جای عشقت در دلم درد بزرگی می کند
17 - دیماه - 1394 12:55
کاش میشد در دلت با غصه ای یادم کنی یا که از بی تابی ام با گریه فریادم کنی مانده ای در سینه ام مانند بغضی در گلو کاش بودی تا کمی از غصه آزادم کنی من که ویرانم ببین اما هنوزم عاشقم کاش بودی تا کمی با بوسه آبادم کنی من که با رویای تو هر لحظه یادت می کنم اندکی خوابم ببین تا بلکه دلشادم کنی جای عشقت در دلم درد بزرگی می کند...
-
نشستم منتظر اینجا، که برگردی به آغوشم
17 - دیماه - 1394 11:04
من آن تنهاترینم که، ز شب هم خسته تر هستم ز درد و غربت و غصه، به قلبت با خبر هستم درختی خشک و تنهایم، به هنگام بهارانم شبیه آن درخت خشک، به دنبال تبر هستم شدم آواره ات بانو ،به دنبالت من و قلبم به دنبالت شبیه باد، همیشه در سفر هستم من و دردی که تنهایم، در این باران پاییزی که از تنهاییم اینجا، فقط یک رهگذر هستم نشستم...
-
آتشم در شوق تو از عشق تو تا پای جان
16 - دیماه - 1394 17:32
با غمت در زندگی، یک شانه می خواهم بیا عاشقی دیوانه ام ،دیوانه می خواهم بیا خسته ام از زندگی مانند مرغی در قفس مرغکی تنها شدم ،من دانه می خواهم بیا از غمت می سوزم و شمعی شدم از رفتنت دورِ شمع شعله ام، پروانه می خواهم بیا در خیابانی شلوغ من خسته ام از ازدحام در هجوم و ازدحام یک خانه می خواهم بیا آتشم در شوق تو از عشق تو...
-
در بهاران و خزان غمگین ترم با درد تو
16 - دیماه - 1394 11:09
کوه صبرم از غمت مثل پر و کاه شده یوسف از بی خبری کشته در آن چاه شده قبله ام کج می شود وقتی نگاهم می کنی قلب من از مهر چشمان تو گمراه شده دیدمت یک لحظه و عاشق شدم یک زندگی دل من بند به آن لحظه ی کوتاه شده موی تو یلدا شده بر صورتت مانند شب در شب موهای تو چشمان تو ماه شده در بهاران و خزان غمگین ترم با درد تو بی تو قلبم...
-
زندگی شیرین تر از شهد بهشتی می شود
15 - دیماه - 1394 17:44
روز من خوش می شود وقتی تو بیدارم کنی می شوی خورشید من تا بلکه تبدارم کنی پرتوی موهای تو افتاده بر چشمان من می شوم بیمار تو تا آنکه تیمارم کنی زندگی شیرین شود وقتی کنارم دارمت عاشقانه با لبت مستانه دلدارم کنی زل به چشمانم بزن تا بلکه با چشمان تو از دوباره با نگاهت عاشق و زارم کنی زندگی شیرین تر از شهد بهشتی می شود آن...
-
درد من با بوسه مرهم می شود اما نشد
15 - دیماه - 1394 10:34
گفتم از دل غصه ها کم می شود اما نشد چهره ام با خنده بی غم می شود اما نشد عشق خود را با غزل مهمان قلبت می کنم گفتمت شاید غمت گم می شود اما نشد مثل باران از غمت می بارم و گفتم به خود چشم تو شاید کمی نم می شود اما نشد در دلم گفتم به خود شاید که تو با دیدنم قامتت از درد من خم می شود اما نشد بر مزارم بوسه کن اینگونه گفتم...
-
سر به داران می دهیم ما در ره ایران ما
14 - دیماه - 1394 18:16
ای شکوه ات مقتدر در عصر و در دوران مان شیر خفته در میان نقشه ی سامان مان گر نگاه بد کند دشمن به خاک پاک تو دشمنت حیران شود از غرش شیران مان گر دژم چشم طمع بر خاک میهن را کند گم شود او مثل خس در بین آن طوفان مان پرچمت در بین باد رقص قشنگی می کند سبز تو همچون شمال مانند آن گیلان مان قلب ما مانند برف مانند آن رنگ سپید...
-
از دوباره دیدنت در زندگی یعنی سراب
14 - دیماه - 1394 16:57
بی تو بودن درجهان از چشم من یعنی عذاب بی حضورت در دلم این زندگی یعنی حباب عشق تو در قلب من یک درد بی درمان شده هر که حالم را ببیند می کند من را جواب زیر باران در دلم اندوه و دردت تازه شد زیر باران از غمت حال خرابم شد خراب درد بی درمان شده بی تو برایم زندگی آرزویم این شده رویای تو حتی به خواب در شب مهتابی و دلتنگی و...
-
رفته ای در آسمان تا انتها پیش خدا
14 - دیماه - 1394 11:20
زل زدم بر چشم تو تا حسرتم را بنگری رد پای اشک من در صورتم را بنگری آرزو دارم شبی در خواب من ظاهر شوی حال من از رفتنت در خلوتم را بنگری کاش میدیدی کمی حال مرا از رفتنت تا که اندوه خودت در حالتم را بنگری در خزان آواره ام تنهاتر از برگ درخت زیر باران در خزان آن غربتم را بنگری رفته ای در آسمان تا انتها پیش خدا تا که مانند...
-
با لبی خندان ولی با درد پنهان می روم
13 - دیماه - 1394 18:48
من به یادت از غمت در زیر باران می روم با خیالت در سرم در آن خیابان می روم می شوم ابری ترین وقتی که باران می زند از غم تنهایی ام در این زمستان می روم بی تو باران و غمش دارد عذابی در دلم بی تو با تنهایی ام سرد و پریشان می روم زیر باران از غمت با چتر خود در این هوا با غمی اندازه ی میلاد تهران می روم می رسم تا خانه ام با...
-
با بودنت زمستان یک شعبه از بهار است
13 - دیماه - 1394 11:55
وقتی تو پیشم هستی، اندوه من کنار است شادی به روی لب ها، با بوسه ات سوار است خوش می شود زمستان، وقتی کنارمی تو سرمای بهمن و دی، یک حالتِ گذار است قلبم شده پر اشوب، وقتی ندارمت من آشوب و بی قراری، با بودنت قرار است وقتی قطار می رفت، دودش به پشت آن بود قلبم پی دو چشمت، چون دود آن قطار است شادم همیشه با تو، در سردی زمستان...
-
قسمتم شد درد تو در این جهان و آن جهان
12 - دیماه - 1394 17:23
در دلم من تا ابد با یاد تو سر می کنم چشم خود را با غمت از اشک خود پر می کنم دل بریدم از همه تنها تو را می خواهمت گوش دنیا را ببین از غصه ات کر می کنم هر کجا را بنگرم عشاق خوش را دیده ام با همین عشاق خوش من یاد دلبر می کنم سهم من از عاشقی تنها فقط غم بوده است با غم و اندوه تو چشمان خود تر می کنم زل به عکست می زنم من با...
-
عشق من با نگهی بر دل من شد آغاز
10 - دیماه - 1394 13:04
لهجه ی ناب و قشنگ تو اگر تهرانی ست چشم بارانی من از غم تو گیلانی ست پشت البرز غمت گرچه من آن دشت شدم دشت من تا به ابد از غم تو بارانی ست شده ام ارگ بم و زلزله و ویرانی مثل آن در دل من از غم تو ویرانی ست عکس لبخند تو در قاب هنوزم زیباست تو که زیبایی آن سیب لبت لبنانی است عشق من با نگهی سوی دلم شد آغاز ابتدای غم من با...
-
من شروه ی غمگین زده ی اوج غروبم
9 - دیماه - 1394 17:51
با چشم قشنگت همه جا عشوه گری کن از حال پریشان زده ام یک خبری کن در کوی و خیابان همه جا صحبت یار است با عشق خودت در دل ما هم گذری کن بر بحر غمت من شده ام ساحل و بندر بر بندر متروکه ی قلبم نظری کن هر لحظه شدی با غم من یکه و تنها با شعر غمینم غم خود را سپری کن جنگل شده غم های تو در قلب خرابم آن جنگل غمگین به دلم را تبری...