زل زدم بر چشم تو تا حسرتم را بنگری
رد پای اشک من در صورتم را بنگری
آرزو دارم شبی در خواب من ظاهر شوی
حال من از رفتنت در خلوتم را بنگری
کاش میدیدی کمی حال مرا از رفتنت
تا که اندوه خودت در حالتم را بنگری
در خزان آواره ام تنهاتر از برگ درخت
زیر باران در خزان آن غربتم را بنگری
رفته ای در آسمان تا انتها پیش خدا
تا که مانند خدا این قسمتم را بنگری
محمدصادق رزمی