ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

اشک در چشم تو و سیل به دل من

می کنم سوی نگاهت گاه گاهی یک نگاه

مثل آتش در کف دستم شده آن یک نگاه


"اشغالگر"

خانه ای از خاک غم

آنکه می سازد ز خاکم خانه اش بر خاک ها

من یقین دارم که غمگین میشود آن خانه اش


"اشغالگر"

چقدر دوری و دست نیافتنی

من تو را
در سال 87 جا گذاشتم
حالا هر چقدر هم که سال ها تحویل شود

فقط مرا از تو دورتر می کند...


"اشغالگر"

نگرانم نیست دیگر کسی

حالا بی تو
هر جای این دنیا هم که باشم
دیگر کسی در خانه

نگرانم نیست...


"اشغالگر"

دولت تدبیر هم نمی داند چه کند

آنچان دروازه های بودنت قفل است که

چاره ای بر آن ندارد دولت تدبیر ها


"اشغالگر"

اخبار اگر در دلم بود

رادیو در قلب من موجی اگر ایجاد کرد

می شنیدی شدت ویرانی ام را بعد تو


"اشغالگر"


در چشمان تو همه چیز زیباست

وقتی که در چشمان تو من آسمان را بنگرم

آسمان کوچک شود ، اما چه زیبا می شود


"اشغالگر"

همه لهجه بارانی

چقدر باران
شبیه به تو حرف می زند
وقتی از صدای باران
گوش چشمانم

به یادت می بارد...


"اشغالگر"

تو را موج دریا و مرا اشک خیس می کند

موج دریا می زند بر ساحل و پاهای تو تر می شود

بر من اما از غم  امواج تو چشمان من تر می شود


"اشغالگر"

چشمان سیاهت سیاسی شده اند

انگار دو چشمان سیاه تو همان جاسوس اند

از بس که دو چشمان سیاه تو سیاست بازند


"اشغالگر"

فال تو هستم به همان تلخی

دست من
فال تو بود
در تلخی قهوه روزگار

بیا و فالت را بگیر...


"اشغالگر"

مرگ مغزی می شوم برای پیوند قلبم به تو

مرگ مغزی شدم و عشق تو بر دل آمد

قلب من می تپد از شادی پیوند شدن


"اشغالگر"

شبیه فال قهوه ام

من شبیه فال قهوه در ته فنجان داغ

تلخ و ساده بوی تنهایی دهد اقبال من


"اشغالگر"

روسری وا می کنی

روسری وا می کنی شب را پریشان می کنی

باد و خورشید و فلک را هم پریشان می کنی


"اشغالگر"

باز نمی شوند این چتر ها

بی تو چترم زیر باران باز نشد
مانند خلبانی که
هواپیمایش منهدم گشته

و چترش هم باز نمی شود..


"اشغالگر"

تاریک شد جهانم بعد از دیدن تار مویت

از همان شب های غمناکی که تار موی تو دیدم

دو چشمم سالم است اما جهان را تار می بینم


"اشغالگر"



سیاهی چشمانت مانند پرچم داعش بود

چنان سر می بُرد از من دو چشمان سیاه تو

که از موصل نشینان می بُرد داعش


"اشغالگر"

من دلم تنگ است مانند مرغی برای پرواز

من دلم تنگ تو شد مثل همان مرغی که

بال خود را در قفس بالا و پایین می کند


"اشغالگر"

منع رفت و آمد اشک هاست شبها

مثل شب هایی که ارتش ها حکومت می کنند

دکترم منع می کند چشم مرا از گریه های هر شبم



"اشغالگر"

اصل حالم را بشنوی حال تو هم بدتر شود

خنده بر لب می زنم اما بدان من گریه ام

گر بدانی حال من حال تو هم گریان شود


"اشغالگر"

با تو تا بی نهایت رفت

نوار قلبم
به دنبال تو می گشت
که بالا و پایین می رفت
وفتی که تو را یافت

خطی صاف شد...


"اشغالگر"

دلتنگی اره ای شد و درخت دلم را برید

دلم بذری کوچک بود
کاشتی اش اما نیامدی
آنقدر نیامدی که اره دلتنگی

درختت را بریدند...


"اشغالگر"

نگاهت عذاب بود

می زند آتش ، نگاهت بر دل خونین من

آن نگاه چون عذابت میشود نازل به من


"اشغالگر"

رقیبان من این شاعران عاشق اند

اخیرا باورم گشته که در قرن معاصر هم
اگر حافظ شود زنده رقیب عشقی ام گردد


"اشغالگر"

کم مانده که از نبودنت هلاک شوم

مثل یک تشنه که رودی دیده ست

آنقدر در طلب روی تو من مشتاقم


"اشغالگر"

کوچه بن بست دلم تا ابد بدون عابر است

عابر کوچه بن بست دلم بودی و من

مانده ام در غم یک لحظه عبورت بانو


"اشغالگر"

از خط قرمز لبت عبور نخواهم کرد

خط قرمز میکشی دور لبت انگار که

من نباید بگذرم از خط قرمزهای تو


"اشغالگر"

مشروطه خواه دوره قاجار

زندگی را من به شرط بودنت می خواستم

من همان مشروطه خواه دوره قاجاری ام


"اشغالگر"

کاش باشی تا کمی تماشایت کنم

آرزو دارم شبیه خرده پولی در لباس

اندکی از تو در این آیینه ها پیدا شود


"اشغالگر"

دعایم را مستجاب نمی کند خدا چرا

بس که دعا کردم و مستجاب نشد

کتاب های دعا از رخم شرم می کنند


"اشغالگر"

آفتاب آخر اسفند

من آدم برفی بودم
در یک زمستان سرد
و چشم تو
آفتاب آخر اسفند

که آبم کرد...


"اشغالگر"



آمدنت هر شهری را شبیه تهران می کند

در خیابان می روی آنرا پریشان می کنی

خلوت شهر مرا مانند تهران می کنی


"اشغالگر"


قفس همه زندگی من است اگر در قلب تو باشم

مثل یک بلبل که عادت کرده با درد قفس

تا ابد از عشق تو خوشحال میمانم در قفس


"اشغالگر"

حرف یک شاعر فقط شاعر بداند

حرف خود را می زنم گویی نمی فهمی مرا

می شود بانو تو هم مانند من شاعر شوی؟


"اشغالگر"

ریشتر های نبودنت در خواب مرا می لرزانند

بس که در کابوس خود از رفتنت لرزیده ام

تخت من هم مرکز لرزه نگاری می شود


"اشغالگر"

حرام را حلال کرده دلتنگی

شبیه بوسه ای پنهان، مجاز مذهب عشقم

ولی در عرف دینداران ، حرام شرع اسلامم


"اشغالگر"

هر کدام را که رد بکنم خلاف کرده ام

مویت چراغ سبز است چشمت چراغ قرمز

حالا بگو که این مرد رد می کند کدامین


"اشغالگر"

موهای تو را من کشف میکنم روزی

به گمانم میخواست
موهای مادر بزرگت را ببیند
که فرمان کشف حجاب را داد

رضا شاه...


"اشغالگر"

خواب دیدم آمدی تعبیر آمد می روی

چه خوابی دیده ام بانو که در خانه تو می آیی

ولی تعبیر بی احساس نمی گوید که می آیی


"اشغالگر"

جنگ عشق من و تو

منم تنهاترین سرباز ، میان آتش و باروت

تویی آن تیر تندی که نشسته بر سر سرباز


"اشغالگر"

حق مسلم منی تا ابد

شبیه هسته ای بودن برای کشور ایران

تویی حق دو چشمانم برای دیدن باران


"اشغالگر"

علت ریزش های کوه

تا که اسمت را نوشتم بر دل کوهی بزرگ

کوه ریزش کرد و راه عابران هم بسته شد


"اشغالگر"

شبیخون چشمانت بر من

داعش از چشمان تو بر من شبیخون می زند

مردم موصل فقط حال مرا حس می کنند


"اشغالگر"

فتنه چشم های تو بود در قلب تنهای من

شبیه انتخاباتی که جنجالش به جا مانده

تو هم با چشم سبز خود به قلبم فتنه ها کردی


"اشغالگر"

چراغ غم سبز شد وقتی چراغ چشمانم را قرمز کردی

چراغ چشم من از عشق تو سرخ است ای بانو

نمی دانم تو عشقی یا که مامور پلیسی تو


"اشغالگر"

از همان ابتدا افسانه عشق مشخص بود

وقتی که بنایش بشود بر نرسیدن

عاشقی افسانه باشد بهتر است


"اشغالگر"

خاطرهایت معمارند ، غم می سازند برایم

دل من شکسته چون تار ز غم جدایی تو

چه عزیز خاطراتی که تو در دلم نهادی


"اشغالگر"

در رادار تو افتاده نشان قلب من

آنچنان از عشق تو
در اسمان اوج می گیرم
که رادار های جهان

مرا با آرم قلب نشان می دهند...


"اشغالگر"

باید که در غم نبودنت غرق شوم

باید که شوی غرق در این ساحل بوشهر

شاید که بفهمی غم و دلتنگی من را


"اشغالگر"

بالاتر از سیاهی نبودن تو بود

برای چشم هایم
ندیدن تو یعنی

رنگی بالاتر از سیاهی...


"اشغالگر"