ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

آبان خبر دارد که من، شیدا و مجنون توام

آبان مرا در این خزان، دلتنگ چشمت کرده است
با هر نم باران آن ، یک قطره غم افتاده است
امشب گمانم تا سحر، در باغ سبز یاد تو
یک گل درون سینه ام، یاد تو را افشانده است
آبان خبر دارد که من، شیدا و مجنون توام
وقتی در این پاییز زرد، با اشک من باریده است
امشب به جای خواب خوش، این قرص خواب لعنتی
در جسم و جانم اینچنین،یاد تو را آورده است
هر عاشقی در این هوا، درگیر تنهایی شود
روحش دگر از بعد آن، با غصه هایش مرده است

محمدصادق رزمی

که یک من از غمت اینجا،تک و تنها عزا مانده

درون سینه ام از تو، غم تلخی به جا مانده
شبیه حس یک عاشق، که از عشقش جدا مانده
چنان مجنون تو گشتم، که هر کس دیده احوالم
بگوید در دلش آرام، که بی عشقش چرا مانده
دلم دیگر در این دنیا، کسی جز تو نمی خواهد
که تا روز ابد دیگر، دلم گیر شما مانده
تو را وقتی ندارم من، شود این معنیش دیگر
که یک من از غمت اینجا،تک و تنها عزا مانده
مرا دق می دهد آخر، غم شب های تنهایی
غم یک عاشق تنها، که عشقش با خدا مانده

محمدصادق رزمی