-
بی تو تنها می شود، قلبم درون سینه ام
5 - اردیبهشتماه - 1395 11:24
اندکی سویم بیا، احساس خود رو کن کمی از برای عشق من، با خود هیاهو کن کمی بی تو تنها می شود، قلبم درون سینه ام بر دل تنهای من، با مهر خود سو کن کمی پر بکن احساس خود، از عاشقی مانند من اندکی مانند من، با عاشقی خو کن کمی مثل من در باغ گل، در یک شبی از عاشقی عطر خوش بوی گلی را، در شبی بو کن کمی مثل من با این غزل، عشقت به...
-
کاش میشد زندگی یک جور دیگر می گذشت
5 - اردیبهشتماه - 1395 10:48
کاش میشد زندگی یک جور دیگر می گذشت با دل تنهای من یک طور بهتر می گذشت بار اول دیدمت در شهر بوشهر و جنوب بعد از آن احساس من در سوز بندر می گذشت آسمانی می شدم وقتی به من زل می زدی بر دلم آن لحظه انگاری کبوتر می گذشت در دلم احساس تو مانند طوفان می وزید عشق تو در قلب من مانند تندر می گذشت تا به خود من آمدم دیدم که دیگر...
-
قول دادم که دگر بی تو پریشان نشوم
4 - اردیبهشتماه - 1395 11:41
قول دادم به خودم بی تو پریشان نشوم از غم انگیزی این درد چو باران نشوم بس که آتش زده بر سینه ی من پاییزش بی تو از غصه ی تو عابرتهران نشوم عابری خیس شوم بی تو که باران بزند چون که با چتردگر سوی خیابان نشوم چه غمی بیشتر از عکس تو و باران ها کاش می شد که دگر عاشق و نالان نشوم بی تو هر شب به دلم خاطره ها می آیند قول دادم...
-
مادرم پیر شدی خسته شدی از غمها
3 - اردیبهشتماه - 1395 10:41
مادرم تاج سرم، زجر کشیدی با من جز غم و خستگی ام، مهر ندیدی با من دل من مثل بهشت، زیر قدمهای تو باد با همان موی سپید، غصه بدیدی با من تو خودت غصه دنیا، به دلت بود هنوز با دل خسته خود، مهر خریدی با من وقت بیماری و غصه، تو به بالین آیی مرهم زخم دلم، ای که امیدی با من مادرم پیر شدی، خسته شدی از غمها مادر پیر خودم، زجر...
-
شبیه یک مسلمانی، که در وقت اذان رفتی
3 - اردیبهشتماه - 1395 10:25
زمانی که شدم عاشق، تو سوی آسمان رفتی شبیه یک مسلمانی، که در وقت اذان رفتی چو آن باران پاییزی که می بارد به تنهایی تو هم مانند آن باران، سریع و بی امان رفتی شبیه روز طوفانی، که بادی می وزد در شهر تو هم مثل همان بادی، که بی من آنچنان رفتی تو می رفتی و احساسم درون قلب غمگینم شدش درگیر یک بحران، تو وقتی آن زمان رفتی درون...
-
رفته ای پیش خدا ای تو که دنیای منی
3 - اردیبهشتماه - 1395 10:05
خوب می دانم که تو در حال تماشای منی یا که در پیش خدا خیره به دنیای منی آسمان دل من مثل دلت غمگین است مثل یک ابر سیاه بر سر دریای منی خوب می دانم نگران غم سنگین منی نگران دل من در شب تنهای منی تو خودت مایه آرامش شب های منی در شب تار غمم مرهم رویای منی بنگر بعد تو من مثل خدا تنهایم رفته ای پیش خدا ای تو که دنیای منی...
-
خورشید منی در همه ی روز و شبانم
2 - اردیبهشتماه - 1395 11:12
ای کاش تو بودی که بیایی سر راهم آغوش تو بوده به دلم پشت و پناهم با آن نگه ات آتش عشقت به دل آمد از عشق تو شد مثل شرر برق نگاهم خورشید منی در همه ی روز و شبانم روزم شده بی تو چو همان بخت سیاهم چشمم شده باران ز غمت خیس و خزانم از شدت بی تابی و غم تر شده آهم میشد غزلم مثل لبت شاد شود باز گر بودی و باران و لبت آن همه با...
-
تو بودی حاکم قلبم در این جمهوری تنها
2 - اردیبهشتماه - 1395 10:48
به موهای سپید خود نگاهی خسته اندازم که با تنهایی ام بی تو هنوزم سوزم و سازم تو بودی حاکم قلبم در این جمهوری تنها برایت قصر زیبایی به چشمان تو میسازم نگهبان دلت بودم به روی برجک چشمت که بالای همین برجک برایت مثل سربازم همیشه بوده ام تسلیم میان ارتش چشمت همیشه با نگاه تو دلم را ساده میبازم تو رفتی و نفهمیدی که از عشقم...
-
با دعای ندبه ای هر جمعه عاشق می شوی
1 - اردیبهشتماه - 1395 19:09
عشق یعنی می روی از خاطرش تا جمکران در دلت داری فقط یک آرزوی بی کران لحظه هایت می شود یک انتظار و انتظار انتظار دیدن صاحب زمان در این جهان با دعای ندبه ای هر جمعه عاشق می شوی عاشق صاحب زمان در لحظه های شهرمان در قنوتت می شود تنها فقط با این دعا آرزوی آمدن یعنی همان صاحب زمان کاش من هم مثل آن سیصد و اندی نفر میشدم همراه...
-
آخر شبی در این غزل، بانو عروسم می شوی
1 - اردیبهشتماه - 1395 11:05
دیدم تو را با چادرت، در ایستگاه مولوی دیدم که از دانشکده، داری به منزل می روی چشمان تو در لحظه ای، افتاده بر چشمان من با آن نگاه آتشین، محبوب این دل می شوی در زیر لب گویم به تو، مهرت به جانم آمده گویم سخن در زیر لب، تا بلکه آنرا بشنوی رفتم به سویت یک زمان، تا گویمت احساس خود دیدم که از نزدیک من، سوی خیابان می دوی از...
-
عاشقت هستم ولی، در زیر باران می روم
19 - فروردینماه - 1395 11:48
با جنون عشق تو، سر در بیابان می روم مثل مجنون از غمت، با چشم گریان می روم با نگاهت زیر باران، عاشقت من می شوم عاشقت هستم ولی، در زیر باران می روم زیر چترم ناگهان، من دزدکی می بوسمت پشت هم می بوسمت، اما هراسان می روم می شوم بی تاب تو، در آن خیابان بلند من دوباره از غمت، در آن خیابان می روم با خودت می رفتی و من پشت سر...
-
می گذارم عشق تو، در سینه ام جای دلم
16 - فروردینماه - 1395 11:44
غرق شد آن عشق تو، درعمق دریای دلم عمر من پر شد ز غم، در زندگی پای دلم برف پیری می نشیند، بر سرم از غصه ها اینچنین سر می کنم، با آرزوهای دلم می تپد در قلب من، عشقت درون سینه ام می گذارم عشق تو، در سینه ام جای دلم بر دلم مانده هنوز، یک بوسه از لب های تو حسرت بوسیدنت ،دارد به اعضای دلم بعد مرگم هر که را، این دل به او...
-
معشوق منی در دل خود پر ز غرورم
15 - فروردینماه - 1395 12:25
با درد دلت مثل همان سنگ صبورم حرفی بزن و گریه نکن با دل شورم معشوق منی در دل خود پر ز غرورم بشکن به دلم با لب خود کوه غرورم در تنگ بلورین دلت مثل اسیرم من ماهی بیچاره ی آن تنگ بلورم من مثل شب و عشق تو مانند همان ماه بر من نظری کن که شبم تشنه نورم هر شب ز غمت غصه دنیا به دل آید وقتی که در آن کوچه تو حین عبورم محمدصادق...
-
بی حضور گرم او قلبت زمستان می شود
14 - فروردینماه - 1395 18:30
فکر کن عاشق شدی ناگه که باران می شود بی حضور گرم او قلبت زمستان می شود همزمان با چتر تو باران به قلبت می زند با صدای چک چکش اشکت فراوان می شود در هجوم یاد او از بس که درگیرش شدی خانه ات از غصه ات مانند زندان می شود زل به عکسش می زنی اما ز یادش ناگهان قلب تو از دیدنش مانند طوفان می شود پشت پرچین اطاق وقتی که باران می...
-
از غمش این سال نو، فرقی ندارد با قدیم
13 - فروردینماه - 1395 11:43
همچو روز آخری، عیدت به پایان می شود هر دلی در عاشقی، اینگونه ویران می شود مثل برگ یک درخت، در اضطراب آن خزان از غم موهای او، قلبت پریشان می شود می زنی بختت گره، بر بخت سبز یک بهار اینچنین شاید کمی، دنیا گلستان می شود مثل روز سیزده ام ،آواره ای در زندگی بی حضورش در دلت، دنیا بیابان می شود از غمش این سال نو، فرقی ندارد...
-
خیسِ باران از غمت، در این خیابان می شوم
12 - فروردینماه - 1395 12:03
با غمِ تصویر تو، من همچو باران می شوم خیره بر تصویر تو، بر روی ایوان می شوم بوی عطرت می دهد، شال تو در دستان من از غمش دلتنگ تو، در آن زمستان می شوم قطره هایِ اشکِ من، آمد به چشمانم ببین میروم با عکس تو، یک گوشه پنهان می شوم از غم و بی تابی ات، من می روم تا منزلت خیسِ باران از غمت، در این خیابان می شوم در میان مردمان،...
-
از دوباره آتشی، در عشق سوزان می شوم
10 - فروردینماه - 1395 13:01
روبرویم رد شدی، یک آن پریشان می شوم محو آن زیبایی ات، در شهر تهران می شوم از تو می پرسم مرا ،در خاطرت داری هنوز؟ از جواب منفی ات، من مثل طوفان می شوم بغض سختی می شود، از پاسخت در قلب من زیر باران از غمت ،من همچو باران می شوم از کنارم رد شدی، بی آنکه بشناسی مرا از دوباره آتشی، در عشق سوزان می شوم پشت سر چرخیدی و دیدی...
-
دیگر ای مرگ بیا از غم او پیر شدم
9 - فروردینماه - 1395 12:59
برق چشمان کسی آمد و تسخیر شدم با غمش از همه دنیای خودم سیر شدم من که در فکر و خیالم بجز آن درس نبود در سرم فکر کسی آمد و درگیر شدم گرچه گفتند از این عشق حذر باید کرد بر دلم عشق کسی آمد و زنجیر شدم محو او بودم و او محو تماشای کتاب او که می رفت ندانست زمینگیر شدم زندگی از غم او بس که پر از تلخی شد دیگر ای مرگ بیا از غم...
-
قامتم از رفتنت خم گشته در آوار خود
8 - فروردینماه - 1395 11:39
هر کسی در سال نو خندان شود با یار خود من ولی از غصه ات وامانده ام در کار خود می شود نوروز و مردم جملگی شاد و خوش اند من دلم اما پی ات سرگشته در افکار خود زیر آوار غمت من مانده ام با غصه ات قامتم از رفتنت خم گشته در آوار خود گفتمت در یک شبی تنها تویی آن عشق من رفتی و من مانده ام در پای این اقرار خود می نویسم این غزل...
-
منم و دلهره یِ وقتِ قرارم مثلا
7 - فروردینماه - 1395 14:05
فرض کن آمدی و عاشقِ زارم مثلا با همان چشم ترم با تو ببارم مثلا بر غمم در همه جامثل بهاری مثلا سال نو می رسد و با تو بهارم مثلا فرض کن با منی با تو چه شادم مثلا با تو در کنجِ دلم غصه ندارم مثلا در شب بی کسی ام مثل تو ماهی مثلا قرص مهتاب شدی بر شب تارم مثلا فرض کن منتظری تا به قرارت مثلا منم و دلهره یِ وقتِ قرارم مثلا...
-
اندکی اینجا بمان، با عاشقت سر کن کمی
5 - فروردینماه - 1395 11:24
اندکی پیشم بمان، با عاشقت سر کن کمی بوسه ای بر قلب من، یکبار دیگر کن کمی غصه های رفتنت، نحسی اعیادم شده نحسی این غصه را، با بوسه ای در کن کمی اینکه گاهی می روی ،دردی شده در قلب من از غمت در قلب من، چشمان خود تر کن کمی تا ابد در باغ دل، تنها تو بودی آن گلم با گل احساس خود، قلبم معطر کن کمی مثل مجنونی شدم، از دوری ات در...
-
وقتی که دلتنگش شود دنیا جهنم می شود
4 - فروردینماه - 1395 10:11
آدم که عاشق می شود، دردش دو چندان می شود گاهی به قلبش غصه ها، مانند باران می شود وقتی که از اندوه خود، یک گوشه تنها می شود حتی که از دست خودش، گاهی گریزان می شود زل می زند بر عکس یار، بر چشم و بر لبخند او از خنده های یار خود، در چهره خندان می شود گاهی اطاقش می شود، یک شعبه از زندانِ غم وقتی که از غم خانه اش، مانند...
-
می رود از درد خود زهرای اطهر با پدر
20 - اسفندماه - 1394 14:03
مثل هر شب چاه کوفه، با علی خو می کند عمق تنهایی ز هر سو، بر دلش رو می کند جان او هم از تنش، مانند یارش می رود شمع بانو فاطمه، آهسته سوسو می کند از مرور خاطراتش، در دلش با فاطمه از دلش او گریه ای، بر حال بانو می کند بر سر بالین مادر، آمده مولا حسین با نگاه خسته اش، او بر حسین رو می کند می رود از درد خود، زهرای اطهر با...
-
میان مردم تهران شدم رسوا و سرگردان
18 - اسفندماه - 1394 11:01
پزشکان گفته اند با من، به چشمان تو بیمارم نه زخمم می شود درمان، نه امیدی به آن دارم به قلبم می زند دردت، در این شب های تنهایی تو رفتی و ندانستی، به درد تو گرفتارم میان مردم تهران، شدم رسوا و سرگردان بیا امشب به رویایم، که من آن عاشق زارم شبیه ابر پر باری، که بغضم می کند سنگین منم همچون همان ابری، که در باران نمی بارم...
-
رفتم که شاید اندکی، دنبال من آیی شبی
17 - اسفندماه - 1394 18:22
اندکی چیزی بگو، تا خوش شود حال دلم شاید کمی کمتر شود، درد کهنسال دلم از آن تمام بودنت، سهمم شده اندوه تو تنها فقط اندوه تو، شد از غمت مال دلم مانند موهایت شده، اقبال من از رفتنت لعنت فرستاده خدا، بر بخت و اقبال دلم از جار و جنجال دلم، خوابم نمی آید عزیز از درد تو بوده فقط، این جار و جنجال دلم رفتم که شاید اندکی، دنبال...
-
بین مرگ و زندگی من مانده بودم از غمت
17 - اسفندماه - 1394 12:19
دیدنت در زیر باران در خزان قسمت نشد بودنم با عشق تو در این جهان قسمت نشد عاشقم بودی و من هم بوده ام شیدای تو عاشقم بودی ولی در این میان قسمت نشد درد دوری از تو بد دردی شده در قلب من چون خدا مایل نبود پس بی گمان قسمت نشد بین مرگ و زندگی من مانده بودم از غمت بی تو اما از غمت با این و آن قسمت نشد از غمت در زیر باران می...
-
در روز مرگم در دلم، حس رسیدن می کنم
16 - اسفندماه - 1394 18:36
در اشتیاق دیدنت، سودای رفتن می کنم در خاطرات هر شبم، یاد تو را تن می کنم یک جای خالی در دلم، آخر مرا دق می دهد از درد تو در زندگی، حس بریدن می کنم هر شب که می گیرد دلم، با یاد تو سر می کنم تنها به عشق دیدنت، احساس بودن می کنم من می رسم روزی به تو، در لحظه های مردنم در روز مرگم در دلم، حس رسیدن می کنم از بس که در اندوه...
-
در زمستان یک نفر گرمای عشقش می رسد
16 - اسفندماه - 1394 11:16
مهر خود را یک نفر در قلب من جا می کند در دلم احساس خود را با غمش تا می کند در شب غمگین من آن یک نفر می آیدش در دلم با عشق خود یک خیمه بر پا می کند در زمستان یک نفر گرمای عشقش می رسد با نفس هایش به سرمای دلم ها می کند یک نفر هر صبح روشن می کند من را نگاه چشم خود را او برای دیدنم وا می کند زیر باران در خیابان یک نفر با...
-
میروم از خدمتت، من رفع زحمت می کنم
15 - اسفندماه - 1394 18:16
اندکی سویم بیا، من با تو صحبت می کنم پیش چشمانت فقط، از غصه غیبت می کنم زل به چشمت می زنم، من با تو نجوا می کنم هر شب و روزم فقط، من با تو خلوت می کنم عاقبت در این جهان، روزی به عشقت می رسم یک شبی در این جهان، من با تو وصلت می کنم دست تو در دست من، در یک خیابان بلند با همان دستان تو، احساس قدرت می کنم وقت رفتن می شود،...
-
خدا اشکِ مرا از دردِ دوری شبیه آب دریا آفریده
15 - اسفندماه - 1394 13:28
یقین دارم خدای آسمان ها، تو را از عطر گل ها آفریده میان این همه دریا و جنگل، تو را مانند صحرا آفریده بلندایت رسد تا مرز بالا، که دستانت رسد تا آسمانها تو با آن قامت و قد بلندت، شبیه سرو رعنا آفریده خدا وقتی تو را با قرص ماهت، میان چادر مشکی بدیده شبیه ماهِ زیبایِ شب تار، تو را چون ماهِ زیبا آفریده بیا تا من ببوسم شهد...