وقتی تو پیشم هستی، اندوه من کنار است
شادی به روی لب ها، با بوسه ات سوار است
خوش می شود زمستان، وقتی کنارمی تو
سرمای بهمن و دی، یک حالتِ گذار است
قلبم شده پر اشوب، وقتی ندارمت من
آشوب و بی قراری، با بودنت قرار است
وقتی قطار می رفت، دودش به پشت آن بود
قلبم پی دو چشمت، چون دود آن قطار است
شادم همیشه با تو، در سردی زمستان
با بودنت همیشه، شادی چه بیشمار است
دستت به روی دستم، در اوج این زمستان
با بودنت زمستان، یک شعبه از بهار است
محمدصادق رزمی
این شعرتون بیشتر از عالی بود