با چشم قشنگت همه جا عشوه گری کن
از حال پریشان زده ام یک خبری کن
در کوی و خیابان همه جا صحبت یار است
با عشق خودت در دل ما هم گذری کن
بر بحر غمت من شده ام ساحل و بندر
بر بندر متروکه ی قلبم نظری کن
هر لحظه شدی با غم من یکه و تنها
با شعر غمینم غم خود را سپری کن
جنگل شده غم های تو در قلب خرابم
آن جنگل غمگین به دلم را تبری کن
من شروه ترین شروه ی بوشهر و جنوبم
بر شروه ی غمگین و غروبم نظری کن