ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

تک و تنها شده ام از غم دلگیر دلم

امشب از یاد تو در سینه ببین بی تابم
مثل هر شب ز غمت باز ببین بی خوابم
تک و تنها شده ام از غم دلگیر دلم
مثل یک قایق کهنه ز غمت بر آبم
بی کس و بی نفسم در شب تنهایی خود
در شب بی کسی ام عکس تو شد مهتابم
می روم زیر پتو تا ز غمت گریه کنم
امشب از یاد تو در سینه ببین بی تابم

محمدصادق رزمی

مرهم درد دلم امشب برس بر داد من

درد بی درمان من امشب برس بر داد من
گوش کن درد مرا این ناله و فریاد من
ریشه کرده عشق تو در قلب و احساسم دگر
مانده عشقت تا ابد در سینه و در یاد من
تازه وارد بوده ام من در کلاس عاشقی
چشم تو بوده عزیز در این کلاس استاد من
عشق تو بودش عزیز داروی قلب خسته ام
از غمت حالا ولی عشقت شده جلاد من
نوش دارویی عزیز پس کی به دادم می رسی
مرهم درد دلم امشب برس بر داد من

محمدصادق رزمی

تا همان روز وداع با غصه تنها می شوم

با خیالت تا کمی در سینه تنها می شوم
آن زمان در چشم خود مانند دریا می شوم
تا کمی درخاطره خود را در آن گم می کنم
ناگهان در کوچه تان آن لحظه پیدا می شوم
در خیالم هر زمان درگیر یادت می شوم
آن زمان با غصه ات غمگین دنیا می شوم
هر کسی در جمعه ها درگیر غم ها می شود
من ولی در شنبه ها مانند آنها می شوم
آنچنان در سینه ام عشقت نشسته در دلم
تا همان روز وداع با غصه تنها می شوم

محمدصادق رزمی

از زندگی و این عمر،دلگیر و بی قرارم

مشغول کار و بارم، دستم به غصه بند است
با عشق تو عزیزم، شب های من بلند است
قلبم شکسته از عشق، دادم برس خدایا
بر من بگو خدایا، قلب شکسته چند است
از زندگی و این عمر،دلگیر و بی قرارم
این زندگی برایم، با تو فقط پسند است
دنیا بدون عشقت، یعنی فقط سیاهی
با غصه های تلخت، این زندگی چرند است
خوش باش با رقیبم، فکرم نکن عزیزم
از غم شبیه مویت، شب های من بلند است

محمدصادق رزمی

راحت برو عزیزم، گل پشت و رو ندارد

این داستان غمین است، زیرا که تو ندارد
این قصه های دردم، آن قصه گو ندارد
بودی شبیه یک گل، در کوچه باغ قلبم
اما گل قشنگم، دیگر که بو ندارد
بودی تو آرزویم، در این جهان عزیزم
این دل به جز نگاهت، او آرزو ندارد
زل می زنم به عکست، اشکم ببین در آمد
تار است دیدگانم، این دیده سو ندارد
از من دلت بریدی، رفتی تو با رقیبم
راحت برو عزیزم، گل پشت و رو ندارد

محمدصادق رزمی

تو شادی بین آغوشش، فراموشت شدم دیگر

نشستی پیش معشوقت، من اینجا از غمت پر پر
غمت چادر زده بر دل، نشسته فکر تو در سر
تو چشمانت پر از شادی، کنار یار خود هستی
من اینجا از غمت تنها، برایت زل زدم بر در
تو شادی بین آغوشش، فراموشت شدم دیگر
غمت در سینه ام ای عشق، مرا دق می دهد آخر
یقین دارم شبی تاریک، شوی دلتنگ این یارت
دقیقا آن شب تاریک، که از تن رفته ام دیگر
پسر ماندم در این پیری، تک و تنها در این خانه
تو شوهر داری و اما، من از دردت شدم پر پر

محمدصادق رزمی

هر تپش در سینه ام نام تو در آن می زند

صبح یعنی تا کمی پلک تو بالا می رود
آن زمان دنیای من با آن چه روشن می شود
روز من در یک نفس مانند شب ها می شود
آن زمانی که عزیز یک لحظه خوابت می برد
آنچنان در سینه ام عشق تو را دارم عزیز
هر تپش در سینه ام نام تو در آن می زند
عشق یعنی یار تو تا اندکی غمگین شود
قلب تو در آن زمان سرشار غم ها می شود

محمدصادق رزمی

می شوم امشب ز غم من عابری در کوی تو

آمدم تا دزدکی در سینه پنهانت کنم
اشک من آمد ولی باید نمایانت کنم
آمدم با ماه شب درباره ات حرفی زنم
تا که با مهتاب و شب در دل چراغانت کنم
زل به عکست می زنم تا بلکه امشب از غمت
چشم خود را محو آن تصویر چشمانت کنم
می شوم امشب ز غم من عابری در کوی تو
اینچنین باید ز غم عزم خیابانت کنم
می چکد از چشم من اندوه یک مرد غریب
مثل اشک چشم خود باد که پنهانت کنم

محمدصادق رزمی

تو در خاکی و من زنده دلم تنها تو می خواهد

تو وقتی از جهان رفتی، صدایم در نمی آمد
چه می شد قصه ام با تو، به غم ها سر نمی آمد
دلم اتش گرفت وقتی، تو را دیدم به زیر خاک
ولی کاری در آن حالت، ز دستم بر نمی آمد
یقینا شاد می گشتم، کنارت در دل شب ها
که مرگ تلخ و دلگیرت، چنان او گر نمی آمد
تو  از بالا خودت دیدی ،که بی تو در خودم مردم
ولی کاری در آن حالت، ز دستت بر نمی آمد

محمدصادق رزمی

باید که به دل زنده کنم یاد خدا را

باید که به دل زنده کنم یاد خدا را
با ذکر و دعا تازه کنم یاد خدا را
در ساحل دریا و در آن لحظه مغرب
در سینه کمی شروه کنم یاد خدا را
تا آنکه کمی کم بشود بار گناهم
با توبه و غم ناله کنم یاد خدا را
باید که دگر بین غم و غصه دنیا
در  کنج دلم پیشه کنم یاد خدا را
حالا که دگر بی کس و تنها و غریبم
باید که به دل زنده کنم یاد خدا را

محمدصادق رزمی

پیچیده عطر مویت، در باد گرم مرداد

در عصر گرم تهران، بلوار میرداماد
با تو در آن خیابان، بودم چه شاد و دلشاد
آن لحظه در خیابان، گویی بهار بودش
با تو شبیه خرداد، در لحظه های مرداد
حالا که رفتی ای عشق، حالم ببین ز دردت
از غصه های تلخت، من ماندم و غم و یاد
پیچیده عطر مویت، در باد گرم مرداد
از داغ آن جدایی، گشتم شبیه آن باد
با یاد آن نگاهت، بی تو نشسته ام تک
در عصر گرم تهران، بلوار میر داماد

محمدصادق رزمی

با درد جدایی ها از عشق تو گفتم من

تصویر تو را دارم ای کاش خودت بودی
بی تو چه اسفبارم ای کاش خودت بودی
در ذکر دعاهایم هر لحظه تو می خواهم
دیگر شده این کارم ای کاش خودت بودی
با درد جدایی ها از عشق تو گفتم من
غمگین شده آثارم ای کاش خودت بودی
در گوشه این دنیا هستم چه تک و تنها
بودی تو فقط یارم ای کاش خودت بودی
بر سینه این دیوار در لحظه تنهایی
تصویر تو را دارم ای کاش خودت بودی

محمدصادق رزمی

عکس زیبای تو ای کاش، نفس داشت کمی

حسرتم این شده که، کاش زمان بر می گشت
درد پیری به دلم، با تو جوان بر می گشت
یار من رفت ولی، کاش که این هم می شد
او که رفته ز جهان، باز جهان بر می گشت
کاش می شد برسد، از تو پیامی به دلم
با پیامی ز تو هم، نامه رسان بر می گشت
عکس زیبای تو ای کاش، نفس داشت کمی
تا که با آن نفست، مرهم جان بر می گشت
تا بگویم به تو که، بی تو چقدر تنهایم
کاش و ای کاش کمی، با تو زمان بر می گشت

محمدصادق رزمی

شدم مانند آن سرباز، که پایش رفته بر مینی

نه راهی پیش رو دارم، نه راهی پشت سر دارم
بگو از عشق تو دیگر، چگونه دست بر دارم
نه حسی من به کس دارم، نه قلبی پر هوس دارم
که غیر از من بدون تو، دلی هم در به در دارم
به قلبم آمدش عشقت، از آن چشمان زیبایت
ولی حالا که این غم ها، ز چشم پر شرر دارم
تو رفتی و ندانستی، تو بودی علت شوقم
که دیگر از غمت اینج،ا فقط چشمان تر دارم
شدم مانند آن سرباز، که پایش رفته بر مینی
نه راهی پیش رو دارم، نه راهی پشت سر دارم

محمدصادق رزمی

شانه ات رفت، کجا رفت،خدا می داند

با غمت در همه شب تا به سحر بیدارم
تا ابد در همه شب چشم به راهت دارم
مثل آن ابر بهاری که پر از باران است
به خدا دست خودم نیست اگر می بارم
بی تو دیگر به خدا حوصله ای نیست عزیز
بی تو حتی ز خودم، از همه کس بیزارم
شانه ات رفت، کجا رفت،خدا می داند
بی تو حالا تو بگو سر به چه من بگذارم
تا تو بودی به دلم عشق تو تنها بودش
رفتی و بی تو دگر از غم تو سرشارم

محمدصادق رزمی