من آن تنهاترینم که، ز شب هم خسته تر هستم
ز درد و غربت و غصه، به قلبت با خبر هستم
درختی خشک و تنهایم، به هنگام بهارانم
شبیه آن درخت خشک، به دنبال تبر هستم
شدم آواره ات بانو ،به دنبالت من و قلبم
به دنبالت شبیه باد، همیشه در سفر هستم
من و دردی که تنهایم، در این باران پاییزی
که از تنهاییم اینجا، فقط یک رهگذر هستم
نشستم منتظر اینجا، که برگردی به آغوشم
برای دیدنت ای گل، همیشه منتظر هستم
محمدصادق رزمی