بی تو در دنیا ببین از زندگی سیرم عزیز
عاشق چشمانتم حتی اگر پیرم عزیز
بی تو دستم یخ زده از سردی این ماه دی
در زمستان از غمت تنها و دلگیرم عزیز
قلب من زندانی موهای زیبایت شده
من به آن موهای تو پیوسته زنجیرم عزیز
عکس تو در دست من حالا که بی تابت شدم
محو آن چشمان تو در کهنه تصویرم عزیز
بخت من از رفتنت شد مثل موهایت سیاه
پر شده از درد تو این بخت و تقدیرم عزیز
محمدصادق رزمی
سلام مهربان...
بسیار بسیار زیبا....
به نظرم استعداد ویژه ای در سرودن دارید..
موفق باشید..
خوشحال میشم به وب منم سری بزنید.
گاهی باید ماند
گاهی حتی سه نصف شب هم می شود
حرف دل را گفت،
نترس
بلند شو و با تمام احساس فریاد بزن
از من و تو مشتی خاک می ماند و اندکی احساس
نترس
خودت باش
همین کافیست
یکــــــــــ بار که تنــــــــــها بمانی
یکــــــــــ بار که بشکنـــد دلتــــــــــ
غرورتــــــــــ
اعتمادتـــــــــ
همین یکــــــــــ بار کافیســـت
تا یکــــــــــ عمـــر
از پشتــــــــــ نگاهـــی ترک خورده به آدمهــا بنگری ...!
همین یکــــــــــ بار کافیســـت
تا دیگر هیــچ نگاهــــــــــی دلتــــــــــ را نلرزانـــد ...
شنیده ام از گل..
که میگفت دلش تنگ پروانه ایست که نیست...
شنیده ام از درخت که در انتظار بلبلی ماند که نیست...
چشمه ای عاشق ماند چشم به راه اهویی که بیاید ولی صید شد...
و من...
شعری سرودم برای ان عشقی که عاشقم نبود و نیست....
من کنار ان درخت و گل.
نشسته ام ....
درد و دل میکنم... با چشمه ای که...
چون چشم من جاریست...
و ما مانده ایم در انتظار معشوقه هایی که نیست....