کاش میشد زندگی یک جور دیگر می گذشت
با دل تنهای من یک طور بهتر می گذشت
بار اول دیدمت در شهر بوشهر و جنوب
بعد از آن احساس من در سوز بندر می گذشت
آسمانی می شدم وقتی به من زل می زدی
بر دلم آن لحظه انگاری کبوتر می گذشت
در دلم احساس تو مانند طوفان می وزید
عشق تو در قلب من مانند تندر می گذشت
تا به خود من آمدم دیدم که دیگر رفته ای
بی تو دیگر در دلم صحرای محشر می گذشت
رفتی و من مانده ام با غصه های رفتنت
غصه های رفتنت هر لحظه از سر می گذشت
معنی این زندگی جز درد و غم چیزی نبود
کاش میشد زندگی یک جور دیگر می گذشت
محمدصادق رزمی