برق چشمان کسی آمد و تسخیر شدم
با غمش از همه دنیای خودم سیر شدم
من که در فکر و خیالم بجز آن درس نبود
در سرم فکر کسی آمد و درگیر شدم
گرچه گفتند از این عشق حذر باید کرد
بر دلم عشق کسی آمد و زنجیر شدم
محو او بودم و او محو تماشای کتاب
او که می رفت ندانست زمینگیر شدم
زندگی از غم او بس که پر از تلخی شد
دیگر ای مرگ بیا از غم او پیر شدم
محمدصادق رزمی
افرین عالی بود