هر کسی در سال نو خندان شود با یار خود
من ولی از غصه ات وامانده ام در کار خود
می شود نوروز و مردم جملگی شاد و خوش اند
من دلم اما پی ات سرگشته در افکار خود
زیر آوار غمت من مانده ام با غصه ات
قامتم از رفتنت خم گشته در آوار خود
گفتمت در یک شبی تنها تویی آن عشق من
رفتی و من مانده ام در پای این اقرار خود
می نویسم این غزل شاید بخوانی در شبی
دلخوشم اینک فقط با گرمی اشعار خود
محمدصادق رزمی
شایدجمله بسیار تکراریس
ماندن ب پای کسی ک دوستش داری و ....و این قشنگترین اسارت زندگیست