-
ساعتی با من بمان، تا محو چشمانت شوم
30 - مردادماه - 1395 12:09
عشق من اینجا بشین، تا اندکی صحبت کنیم شور و شادی را کمی، در قلب خود دعوت کنیم ساعتی با من بمان، تا محو چشمانت شوم درد عالم را کمی، با بودنت غیبت کنیم سهم قلبم شد دلت، حالا بیا با هم شویم زندگی شیرین شده، باید که ما وصلت کنیم شعر من افسانه بود، در واقع دیگر نیستی بعد از این باید که ما، با غصه ها خلوت کنیم عشق زیبای...
-
بی تو تابستان ما مانند بهمن ماه ماست
30 - مردادماه - 1395 11:22
هر کسی با دیدنت با قلب من همدرد شد رنگ پاییز و خزان از غصه هایم زرد شد درد سختی از غمت در قلب من جا مانده است قلب من با این غمت یک عاشق شبگرد شد هر که عشقت در دلش با چشم تو آغاز شد بعد از آن تنهایی اش سهم دل این فرد شد بی تو تابستان ما مانند بهمن ماه ماست از نگاه خسته ات مرداد ما هم سرد شد بس که از اندوه تو سخت و غمین...
-
تا بیایی از کلاس من مثل آتش می شدم
27 - مردادماه - 1395 21:09
از دلت افتادم و مشروط چشمانت شدم رفتی و از غصه ات دستی به دامانت شدم دزدکی از پنجره من زل به چشمت می زدم بعد از آن در هر کجا از غم پریشانت شدم تا بیایی از کلاس من مثل آتش می شدم بر در دانشکده هر شب نگهبانت شدم آمدی از رو به رو اما تو پرسیدی ز من از چه رو در هر کجا من محو چشمانت شدم ای خدا لعنت به من رویم نشد این گویمت...
-
در پی ات از هر کسی حال تو جویا می شوم
27 - مردادماه - 1395 20:40
در جهان تنها فقط من با تو معنا می شوم گر نباشی در دلم من بی تو رسوا می شوم همچو یک پازل شدم ناقص ولی در انتظار من فقط با دست تو در زندگی ما می شوم می شوم آواره ای در کوچه های شهر تان در پی ات از هر کسی حال تو جویا می شوم می شوم تنها ترین در گوشه ای از این جهان از غمت غمگین ترین تصویر دنیا می شوم رفتی و من تا ابد از...
-
خاطراتت می وزد همچون نسیمی بر دلم
26 - مردادماه - 1395 12:11
تا کمی در شهرمان باران فراوان می شود در دلم از غصه ات آن لحظه طوفان می شود می شوی طوفان غم مانند طوفان می وزی زیر آن طوفان غم این سینه ویران می شود در همان باران نم در بین آن برگ و خزان غصه ات در قلب من آن لحظه پنهان می شود با هجوم یاد تو در قلب و احساسم عزیز مرد تو غمگین ترین انسان تهران می شود خاطراتت می وزد همچون...
-
به خدا این همه غم، دست دلم بود، ببخش
26 - مردادماه - 1395 11:45
اینکه بی تاب تو ام دست دلم بود ببخش یا شدم ملتمس حضرت معبود ببخش مثل یک چشمه آبی که شده رود عظیم شده این غصه دگر مثل همان رود ببخش عذر می خواهم شده ام شاعر غم های جهان یا که شد این همه شعر بی تو غم آلود ببخش اینکه در عمق نگاهم غم تو دلگیر است یا شده غصه من بر همه مشهود ببخش خوب می دانم که شدی خسته و دلگیر عزیز به خدا...
-
از تو در احساس من پاییز و باران مانده است
24 - مردادماه - 1395 21:08
آنچنان دلتنگی ات در این خیابان مانده است از تو در احساس من پاییز و باران مانده است برج میلاد غمت از بس به تهران بوده است یادگاری از غمت در جان تهران مانده است بغض سختی در گلو از خاطراتِ برف دی مثل یک سرمای بد از آن زمستان مانده است خاطراتت در دلم در اوج تنهایی و شب بر شب تنهایی ام آن ماه تابان مانده است بس که از اندوه...
-
عاشقم بودی ولی، با رفتنت من بیشتر
24 - مردادماه - 1395 20:31
عاشقم بودی ولی، حالا ببین من بیشتر مهر تو در جان من، حتی که در تن بیشتر می روی از پیش من، اما نه با میل خودت شوق رفتن داری و، من با رسیدن بیشتر بی تو حالا زندگی، درد و غمی دارد به خود درد رفتن یک طرف، درد نبودن بیشتر با تو حس زندگی، در سینه ام من داشتم رفته ای از پیش من ،حالا به مردن بیشتر تا تو بودی با دلم، عاشق ترین...
-
قلب من از دوری ات مانند آهو می زند
22 - مردادماه - 1395 21:00
گنبد زرین تو از هر کجا سو می زند هر کسی از دیدنش بر غربتت رو می زند خادمت شد آسمان آن هم برای زایرت صحن زیبای تو را او آب و جارو می زند آنچنان دل می بری از عالم و آدم ببین یا کریم صحن تو فریاد یا هو می زند قسمتم کن دیدنت در صحن زیبایت رضا قلب من از دوری ات بر هر کسی رو می زند ضامنم شو یا رضا در روز محشر پیش رو قلب من...
-
مثل یک لیلای خوب با من تو بودی ما شدی
22 - مردادماه - 1395 20:39
دیدمت در خواب خوش الحق ببین زیبا شدی مثل یک لیلای خوب با من تو بودی ما شدی با تو می گفتم عزیز در ساحل بوشهرمان با نوای عشق مان در ساحلش دریا شدی با شمیم موی تو از جان نفس ها می زدم از نفس هایم تو هم مانند من شیدا شدی ناگهان با یک صدا از رو به رویم می روی با صدای ساعتم یک آن تو هم رویا شدی لعنتی ای صبح غم با من چرا بد...
-
خسته ام از زندگی این شد تمام حال من
20 - مردادماه - 1395 21:23
گر بخواهی حال من از رفتنت جویا شوی مثل من باید که تو دلخسته و شیدا شوی حال من را گر بخواهی در همین شهر خودم مثل من باید که تو در شهر خود رسوا شوی حاکم قلبت شوم مانند تو در قلب من این شود حکم دلت باید که با من ما شوی مثل من باید که تو تنها شوی از غصه ها در تمام این جهان با عشق من معنا شوی خسته ام از زندگی این شد تمام...
-
یک نفر زندگی اش بی تو جهنم شده است
20 - مردادماه - 1395 21:08
رفتی و بی تو دگر سهم دلم غم شده است درد من مثل غم حضرت آدم شده است خاطراتت همگی همدم احوال من اند بی تو اینک به خدا خاطره مرهم شده است علت این همه غم در دل من این بوده یک نفر همچو تویی از دل من کم شده است لحظه ناب غروب در لب دریای جنوب قلب من بی تو پر از غصه عالم شده است رفته ای پیش خدا کاش بدانی اینجا یک نفر زندگی اش...
-
شهر تهران می شدش شهری پر از شادی و عشق
4 - مردادماه - 1395 12:45
با تو میشد اندکی این لحظه ها خندان شود اما نشد میشدش آن گونه ات مانند گل افشان شود اما نشد دست من در دست تو می شد قدم زد در بهار در بهاران می شدش در قلب تو باران شود اما نشد می شدش بهتر شود دلتنگی ات در سینه ام با تو میشد در دلم دلتنگی ات درمان شود اما نشد با لبان غمزه ات می شد تو آن پایان شوی بر غصه ام گر تو بودی...
-
رفتی و هر شب شده احساس من دلتنگ تو
4 - مردادماه - 1395 11:49
بی تو دیگر در دلم از زندگی ها خسته ام گر خدا رخصت دهد من از جهانت رفته ام بی تو دیگر زندگی معنای زندان می دهد درب دنیا از غمت بر روی خود من بسته ام غصه ات در قلب من مانند رازی سر به مهر پیش چشم دیگران آن را ببین نشکسته ام رفتی و هر شب شده احساس من دلتنگ تو تا ببینم چشم تو هر شب به یادت خفته ام رفته ای از پیش من اما به...
-
کاش میشد غصه ات در سینه ام پنهان نبود
3 - مردادماه - 1395 11:42
غصه هایت در دلم با مرگ من پایان نبود سال ها تنها شدن در رفتنت آسان نبود همچو رودی خسته و خشکیده و پژمرده ام بودن و در عاقبت دریا شدن امکان نبود کاش می شد شهر من باران شود با گریه ام اشک من آمد ولی در شهر من باران نبود در میان شادی ام اندوه تو سر می زند کاش میشد غصه ات در سینه ام پنهان نبود گر تو بودی پیش من اینگونه غم...
-
رفتی و تنها شدم با قاب عکسی در اطاق
3 - مردادماه - 1395 10:52
هر کسی خوابیده و من بی تو بیدارم عزیز ناز آن چشمان تو در دل خریدارم عزیز رفتی و تنها شدم با قاب عکسی در اطاق از غم چشمان تو هر لحظه تبدارم عزیز می زند آتش به جان چشمان پر احساس تو مهر آن چشمان تو در سینه من دارم عزیز بذر عشقت را به دل با خاطره می کاشتم رفتی و با رفتنت من غصه می کارم عزیز مثل تهران شد دلم در نیمه شب از...
-
شدم بوشهر بی دریا ز آن وقتی که تو رفتی
31 - تیرماه - 1395 18:04
شدم از عشق تو لبریز چرا دیگر نمی آیی چرا حالا که دلتنگم تو ای دلبر نمی آیی به درب خانه ات هر شب بکوبم من به تنهایی دلم پر می شود از غم چرا بر در نمی آیی شدم بوشهر بی دریا ز آن وقتی که تو رفتی ببین حالا که دلتنگم چرا بندر نمی آیی به قلبم می شود حسرت دوباره دیدنت از نو من و این درد بی پایان چرا آخر نمی آیی نگاه ات خیره...
-
می شود تسخیر تو همچون فلسطین قلب من
31 - تیرماه - 1395 17:30
ترس من از داعش و از ارتش تکفیر نیست جز نبودت پیش من اینجا غمی دلگیر نیست بدتر از یک کودتا در یک شبی چون ترکیه کشوری چون قلب من در غصه ها درگیر نیست می شود تسخیر تو همچون فلسطین قلب من مثل قلبم کشوری اینگونه هم تسخیر نیست تا نفس من می کشم لطفی کن و اینجا بیا بر دل تنهای من جز دیدنت تجویز نیست بوسه بر تصویر من وقتی که...
-
ای خدا یاری بده تا من فراموشش کنم
29 - تیرماه - 1395 12:08
ای خدای یاری بده تا من فراموشش کنم با غروب و رفتنش من ترک آغوشش کنم یاری ام کن ای خدا تا بلکه من هم در دلم جام تلخ رفتنش را در دلم نوشش کنم مثل رازی می شود در سینه ام این عاشقی بعد او این غصه را در سینه سرپوشش کنم رفتنش آتش زده بر جنگل احساس من از غمش باید که من این غصه خاموشش کنم در قنوت هر نمازم این شده تنها دعا ای...
-
از غم و احساس تو من هم رسیدم تا خدا
29 - تیرماه - 1395 11:44
در غم هر روز من با هر بهانه بوده ای در سرا و منزلم امید خانه بوده ای قلب من از رفتنت پر گشته از اندوه و غم از برای گریه ام آغوش و شانه بوده ای از غم و احساس تو من هم رسیدم تا خدا در دل و احساس من تنها نشانه بوده ای مثل یک مکث و سکوت در ازدحام و همهمه یهترین آرامشم در این زمانه بوده ای تا کمی می خندم و از غم جدا خواهم...
-
از خدا می خواهمت با آنکه رفتی از جهان
27 - تیرماه - 1395 12:10
سال ها رفتی تو اما بی تو تنهایم هنوز از غم چشمان تو در خنده رسوایم هنوز با مرور خاطرت در گوشه های ذهن خود از نگاه خسته ات در سینه شیدایم هنوز از خدا می خواهمت با آنکه رفتی از جهان در قنوت هر نماز هستی تمنایم هنوز بوی عطرت می برد من را به اوج خاطرات در هوای عطر تو هر لحظه غوغایم هنوز من وفادارم هنوز بر عشق زیبایت عزیز...
-
دولت تدبیر چشمت می زند آتش به جان
27 - تیرماه - 1395 11:41
از نگاه عاشقت هر لحظه درگیرت شدم تا کمی دورم شدی از غصه پیگیرت شدم می برد احساس من را عشق تو تا آسمان رفتی و از دوری ات اینجا زمینگیرت شدم دولت تدبیر چشمت می زند آتش به جان در دلم دیوانه ی امید و تدبیرت شدم من تو ام یا تو منی یا آنکه ما هم عاشقیم مثل روحی در بدن اینگونه تسخیرت شدم زل به چشمانم زدی در قاب عکسی در اطاق...
-
ویران کند این قلب من معماری لبخند تو
25 - تیرماه - 1395 12:30
ویران کند این قلبِ من، معماری لبخند تو اینگونه قلبم می شود، زندانی و در بند تو در باغ زیبای دلم، تنها تو بودی آن گلم دنیا ندارد در خودش، زیبا گلی مانند تو در جنگ عشق و عاشقی، از شدت زیبایی ات قلبم اسیرت می شود، با حیله و ترفند تو در یک شبی گفتی به من، با من تویی تا آخرش تا لحظه ِی مرگم شدم، پابند آن سوگند تو لبخند تو...
-
یک طرف من باشم و دستان تو در دیگرش
25 - تیرماه - 1395 12:08
مثل یک سریال خوش من هم رسیدم آخرش عشق من ممکن شده در قلب و ذهنت باورش سهل و ممکن می شود این زندگی با بودنت می شود پایان دگر آن قسمت زجر آورش می رسد اوقات خوش در روزگارم با لبت می نویسد روزگار این حال خوش در دفترش رو به رویم باشی ودر کافه ای خلوت کنیم یک طرف من باشم و دستان تو در دیگرش رو ح من در وقت مرگ دارد به سویت...
-
[ بدون عنوان ]
7 - تیرماه - 1395 12:44
عاشقش بودم ولی او هم مرا باور نکرد زخم قلبم را کمی با بوسه اش بهتر نکرد خیش عشقش میشدم در زیر باران با غمش زیر باران بودم و اما دو چشمش تر نکرد عابر کوی اش شدم در کوچه و کاشانه اش رو به رویم رد شد و رویی به من آخر نکرد آتش چشمان او دردی به قلبم می زند درد قلبم را ولی با بودنش کمتر نکرد در شبی گفتم به او این ماجرای...
-
پیش بانو فاطمه با فرق خونین می رود
6 - تیرماه - 1395 11:59
از نفس های بلندش بانگ رفتن می رسد آسمان کوفه هم از غصه گریان می شود منتظر در خانه اش طفلان مظلومش شدند از دو چشم بچه ها باران حسرت می چکد ابن ملجم می کشد شمشیر جهلش در نماز از سر نادانی اش بر فرق مولا می زند هر کسی از مهر خود یک کاسه شیری می برد حضرت زینب ولی یک کاسه آبی می برد پیش بانو فاطمه با فرق خونین می رود شیر...
-
می رود گردان او سوی خدا در جای دنج
4 - تیرماه - 1395 10:30
روز آخر می شود در پادگان صفر پنج عاقبت پایان شدش دوران سختی ها و رنج عازم شهرش شده تا آنکه بیند مادرش اشتیاق خانه و آن عطر لیمو و ترنج در میان جاده ها دلتنگ مادر می شود خانه حالا می شود درپیش او مانند گنج بین پیچ جاده ها یک آن تصادف می شود می رود گردان او سوی خدا یک جای دنج می شود شرمنده آن شور و شوق مادرش بعد از او...
-
باور بفرما بی تو من، از زندگی ها خسته ام
3 - تیرماه - 1395 10:47
یک لحظه فکرش را بکن، در یک شبی من مرده ام تنها شدی در این جهان، من از جهانت رفته ام در گوشه ی تنهایی ات، با خود تو نجوا می کنی باور بفرما بی تو من، از زندگی ها خسته ام شاید تو هم شاعر شوی، از شدت دلتنگی ات یک لحظه باران می شوی، وقتی بفهمی رفته ام یادت بیاید حس من، نسبت به آن زیبایی ات آن جمله های عاشقی، در گوش تو می...
-
زل به چشمانم زدی از قاب عکسی در اطاق
2 - تیرماه - 1395 14:23
قلب من با دیدنت از نو پریشان می شود جنگل احساس من در دم بیابان می شود زل به چشمانم زدی از قاب عکسی در اطاق با نگاه خیره ات آن لحظه باران می شود مثل شهری بر گسل از اضطراب و زلزله شهر قلبم از غمت با غصه ویران می شود از فراق و رفتنت هر شب که می خوابم عزیز لحظه های رفتنت آن لحظه اکران می شود شهر تهران و غمت در زیر باران و...
-
این اصل با کپی آن برابر نمی شود
31 - خردادماه - 1395 10:17
با من بگو که چرا غم تو کمتر نمی شود دل من چون روز اولش دیگر نمی شود از بس که تپیده دلم به یاد آن چشمت قلبم دگر شکسته و بهتر نمی شود هر قدر خیره شد دلم به تصویرکهنه ات این اصل با کپی آن برابر نمی شود با هر کس که زندگی ام سر شد و نشد این زندگی ام بی تو دگر سر نمی شود از بس که غمت مانده بر دلم عزیز ماندم که چرا غم تو...