-
یک شبی آیی که من در زیر قبری خفته ام
22 - آذرماه - 1395 19:16
بی تو انگاری عزیز در جسم خود من مرده ام جسم من مانده ولی از درد تو من رفته ام هر که می بیند مرا گویی که غم را دیده است بس که از اندوه تو اشعار غمگین گفته ام عاقبت از دوری ات دانی که من دق کرده ام می رسد آن لحظه که خود را فدایت کرده ام من یقین دارم که تو در یک شبی آیی عزیز یک شبی آیی که من در زیر قبری خفته ام مرگ گاهی...
-
هر شب ز غمت در دل من یک شب یلداست
22 - آذرماه - 1395 18:58
هر جا که تو باشی به خدا قلب من آنجاست رفتی تو ولی در دل من عشق تو بر جاست از بس که دلم از غم تو عاشق و شیداست هر جای جهان بی تو عزیزم ته دنیاست هر قدر که کوشش بکنم شاد شوم باز اندوه تو در چهره ی من باز هویداست از بس که دراز است شبم با غم و دردت هر شب ز غمت در دل من یک شب یلداست تا روز ابد در دل من عشق تو بر پاست عشق...
-
بی تو دستم را عزیز در جیب خود جا کرده ام
21 - آذرماه - 1395 19:22
هر چه کرد این روزگار با غصه اش تا کرده ام هر چه بود از درد تو در سینه ام جا کرده ام بی تو در سرمای دی دستان من یخ می زند با همان آه دلم دستان خود ها کرده ام می زند بر سینه ام یاد تو در روز و شبم هر شب از اندوه تو این غصه بر پا کرده ام رفته ای از پیش من اما ببین در خلوتم قلب تنهایم عزیز با غصه ات ما کرده ام برف تجریش و...
-
عاقبت با مردنم این غصه پایان می شود
21 - آذرماه - 1395 18:17
دل خوشی ها در دلم بی تو به پایان می شود بعد تو در چهره ام دردم نمایان می شود هر کجا باشم عزیز دلتنگی ات رو می کند از غمت احوال من آن جا پریشان می شود تا کمی در خاطرم یاد تو می آید پدید مرد تو غمگین ترین انسان تهران می شود درخزان از عشق تو از خاطرات عاشقی در هوای عشق تو اشکم چو باران می شود تا ابد غمگینم و تنها به این...
-
محو چشمان او شوی اما،در دلت ابر گریه آوری باشد
20 - آذرماه - 1395 19:37
درد یعنی او که عاشقش هستی، سهم فرد دیگری باشد او به دل عاشق تو هم باشد، این خودش درد بدتری باشد هر شبت پر از غمش باشی، او ولی از تو بی خبر باشد آنقدر عاشقش بمانی که، سایه اش پشت هر دری باشد در شب عروسی اش باشی، خیره بر غم دو چشمانش محو چشمان او شوی اما،در دلت ابر گریه آوری باشد در غروب ساحل بوشهر، اشک تو مثل دریا شود...
-
سرخی چشمان من مانند بوشهر و غروب
19 - آذرماه - 1395 20:36
بی تو این احساس من با قلب تنها یک طرف چشم پر شوقت عزیز در عکس زیبا یک طرف بی تو می سوزم ز غم مانند شمعی در شبی عشق تو در یک طرف این چشم رسوا یک طرف غصه های این جهان بی تو به قلبم می زند غصه هایت یک طرف اندوه دنیا یک طرف زیر باران می شوم غرق تماشایت عزیز حال من را یک جهان غرق تماشا یک طرف سرخی چشمان من مانند بوشهر و...
-
لعنتی این قلبم من بی تو نمی سازد به من
17 - آذرماه - 1395 19:56
بی تو انگاری دلم یک قسمتش کم گشته است زیر آوار غمت این قامتم خم گشته است رفته ای از این جهان اما ندانستی عزیز یک نفر تا زنده است بی تو پر از غم گشته است بی تو انگاری شده مانند شب این روزگار روزگارم از غمت سرشار ماتم گشته است گیسوانت بر دلم با یک نسیمی می وزد موی تو در خاطرم مانند پرچم گشته است لعنتی این قلبم من بی تو...
-
از قاب عکست در اطاق، امشب بیا در خواب من
17 - آذرماه - 1395 19:30
در بین این دلتنگی ام، در عالم خوابم بیا رحمی بکن بر قلب من، در چشم پر آبم بیا قلبم پر از آشوب توست، در سینه دلتنگ توام از بهر یک آرامشی، در قلب بی تابم بیا از قاب عکست در اطاق، امشب بیا در خواب من با خنده ای بر چهره ات، در عکس این قابم بیا شاعر شدم از درد تو، در خاطراتت مانده ام حالا که از اندوه و غم، مانند سهرابم بیا...
-
تو رفتی پیش معبودم، که او معشوقه اصلی ست
16 - آذرماه - 1395 19:30
میان این همه غصه، هنوزم عاشقت هستم که در دریای چشمانت، شبیه قایقت هستم شبیه لیلی و مجنون، شبیه ویس و رامین ها یقینا بر تو ثابت شد، که من هم لایقت هستم تو رفتی پیش معبودم، که او معشوقه اصلی ست ولیکن من خوشم گاهی، که عشق سابقت هستم منم آن مرد بوشهری، هنوزم عشق من هستی که بعد از آن همه مدت، هنوزم صادقت هستم تو در پیش خدا...
-
پس چرا در این جهان، از بودنت اخبار نیست
16 - آذرماه - 1395 18:58
مثل تو در این جهان ،دیگر عزیزم یار نیست اینکه تنهاتر شدم، با غصه هایت عار نیست بودنم در این جهان، جز عشق تو منظور نیست جز فدایت من شوم، در این جهانم کار نیست روز و شب در هر زمان، پیگیر اخبارت شدم پس چرا در این جهان، از بودنت اخبار نیست من اگر کوشش کنم ،عشق تو را مخفی کنم آن زمان با اشک من، احساس من انکار نیست رفتی و...
-
منم مانند آن مرداب ،تو همچون ماه شب هایی
15 - آذرماه - 1395 19:28
عجب حالی دلم دارد، در این شب های تنهایی رسیدم از غم عشقت، همینک مرز شیدایی بیا در خواب من امشب، مرا از نو تو عاشق کن دلم را خوش بکن امشب، در این شب های رویای منم مانند آن مرداب ،تو همچون ماه شب هایی تو از دستان من دوری، تو دوری در بلندایی دوباره می شود باران، دوباره من شدم دلتنگ من و اشک و غم و باران، من و دیوار...
-
شده از درد دلت عاشق مردن بشوی
14 - آذرماه - 1395 20:44
شده دلتنگ کسی در نم باران بشوی از غمش لال شوی تلخ و پریشان بشوی مونس و همدم تو عکس قدیمی بشود بروی کنج اطاق ساکت و گریان بشوی شده آیا به دلت غصه و غم ها بزند پیش مردم الکی ساده و خندان بشوی زندگی زهر شود مزه مردن بدهد از غمش پیر شوی خسته و ویران بشوی شده از درد دلت عاشق مردن بشوی مثل یک جنگل خشک بین زمستان بشوی بی تو...
-
شب های من از موی کمند تو بلند است
13 - آذرماه - 1395 20:53
شادی به دلم بر لب خندان تو بند است حتی غم آن چشم قشنگ تو پسند است انگار که خنجر شده این عقربه بی تو هرثانیه بی تو بخدا وه که چه گند است یلدا شده شب های من از غصه دوری شب های من از موی کمند تو بلند است از بس که غمت بر دل و جانم زده خنجر این زندگی لعنتی ام بی تو چرند است محمدصادق رزمی
-
با وجودت می شود این خانه مانند بهشت
13 - آذرماه - 1395 19:55
مثل صبحی دلنشین چشمان تو زیبا شده روز من با دیدنت در صبح خوش بر پا شده عطر گیسوی تو دارد این نسیم دلربا چونکه او مانند من شیدای آن موها شده تا تو می خندی ببین غم ها ز قلبم می رود درب شادی بر دلم با خنده هایت وا شده با وجودت می شود این خانه مانند بهشت بهترین جای جهان با تو ببین اینجا شده چشم زیبای تو و صبح دل انگیز...
-
کاش بودی تا تو را در این دعا می خواستم
12 - آذرماه - 1395 19:28
از تمام این جهان تنها تو را می خواستم کاش بودی تا تو را من از خدا می خواستم آن همه عشقم به تو حالا شده اندوه و غم این همه اندوه و غم آخر کجا می خواستم رفتی و حالا ببین من تا ابد تنها شدم چونکه در دنیافقط من با تو ما می خواستم مرهمم بودی عزیز بر این دل پر درد من بر دل پر درد خود تنها دوا می خواستم مانده ام تا در قنوت...
-
بی تو محکومم به حبس تا انتهای زندگی
12 - آذرماه - 1395 19:12
اینکه بی تو زنده ام از بابت اجبار بود ورنه بی تو غصه ها در زندگی بسیار بود گشته ام دنبال تو در بین اخبار جدید زین سبب چشمان من هر شب پی اخبار بود گفتم اینرا در شبی من عاشقت گردیده ام عشق شیرینم عزیز در گفتن و اقرار بود بی تو اینجا در خزان غم ها به دل آوار شد خاطراتت بر دلم همچون همان آوار بود بی تو اینجا مرده ام تنها...
-
بی تو حالم از غمِ، این عشق سوزان خوب نیست
11 - آذرماه - 1395 19:56
مثل حالم از غمت، احوال تهران خوب نیست آسمانش مثل من، گشته پریشان خوب نیست خش خش برگ خزان، در ماه آبان و غمت بی تو تنها بودنم، در ماه آبان خوب نیست بی تو باران می زند، آتش به این احساس من عابری تنها شدن، در زیر باران خوب نیست آتش عشقت هنوز، در سینه ام دارم عزیز بی تو حالم از غمت، با عشق سوزان خوب نیست می کشد من را...
-
مثل چشمم اینچنین، تهران ز باران تر نشد
11 - آذرماه - 1395 12:13
هر چه نالیدم ز غم، این درد تو کمتر نشد چون کسی در این جهان، مانند تو دیگر نشد اشک من از دوری ات، مانند باران شد عزیز مثل چشمم اینچنین، تهران ز باران تر نشد می روم در این خزان، شاید غمت کمتر شود حال من اما ببین، در این خزان بهتر نشد رفتی و بردی ز دل، خندیدن و لبخند من بی تو خندیدن دگر، در چهره ام باور نشد تا نفس بودش...
-
بوی خون دارد قطار در ایستگاه دامغان
7 - آذرماه - 1395 16:06
یک قطار از زایرین در این بیابان می رود از برای دیدن شاه خراسان می رود می رود بر روی ریل تا انتهای یک مسیر روی ریلی از حباب او سوی باران می رود بوی خون دارد قطار در ایستگاه دامغان می رود اما خدا از تن ببین جان می رود یک قطار در آتشی از جنس سرمای شمال بر لبش ذکر رضا تا خط پایان می رود محمدصادق رزمی
-
با صدای روضه خوان اشکم نمایان می شود
30 - آبانماه - 1395 10:10
اربعین از غصه اش این سینه گریان می شود با غم مولا حسین ایران پریشان می شود از نفس افتاده ام با دود این شهر کثیف مرهم این حال من آن مرز مهران می شود بس که اندوه و غمش در شهر پیدا گشته است رنگ مشکی هر طرف رنگ خیابان می شود در میان مجلسش با نوحه های زینبی با صدای روضه خوان اشکم نمایان می شود قطره های اشک من از غصه های...
-
تمام آن جدایی ها همه تقصیر قلبم بود
24 - آبانماه - 1395 20:22
نوار قلب من بی تو ز اندوه ات پریشان است که خط صاف آن اکنون دقیقا خط پایان است رسیدم آخرش ای عشق به آن چشمان زیبایت چرا بابا ز این حالم ز غم اینگونه گریان است؟ رسانده قلب من بابا مرا حالا به معشوقم چرا بابا ز احوالم غمی در چشم مامان است؟ تمام آن جدایی ها همه تقصیر قلبم بود که با پایان آن ضربش رسیدنها چه آسان است من و...
-
با تو در خواب و خیال از نو هوایی می شوم
24 - آبانماه - 1395 19:49
با خیالت در قدیم من غرق رویا می شوم با تو در خوابم ببین اینگونه زیبا می شوم زیر باران در خزان با بودنت در این خیال با تو در باران و غم اینگونه تنها می شوم کاش می شد زندگی مانند رویا می شدش گر شود این اتفاق با بودنت ما می شوم با تو در خواب و خیال از نو هوایی می شوم اینچنین در خاطرم آن لحظه شیدا می شوم راس ساعت در دلم...
-
چه میشد بی تو می مردم در این تنهایی تلخم
23 - آبانماه - 1395 18:55
در این شب های بارانی دلم بسیار می گیرد که حتی از غم تلخت در این اشعار می گیرد شدم محو تماشایت به آن عکست به دیوارم ببین حالم ز لبخندت به آن دیوار می گیرد چه میشد بی تو می مردم در این تنهایی تلخم دلم از غصه ات حتی از این افکار می گیرد تو شاید از غم قلبم دچار غصه ها باشی دلت شاید از این دردم از این پندار می گیرد رسانده...
-
من را در این تنهایی ام، اینجا فراموشم نکن
23 - آبانماه - 1395 18:35
رفتی ولی ای عشق من، آنجا فراموشم نکن لطفا در این تنهایی ام، من را فراموشم نکن آن روز تلخ رفتنت، مانده هنوزم در دلم رفتی تو هم پیش خدا، اما فراموشم نکن تنها شده ام با غصه ات، در این جهان لعنتی من را در این تنهایی ام، اینجا فراموشم نکن گاهی بیا در خواب من، وقتی که دلتنگ توام در آن جهان هم عشق من، حتی فراموشم نکن حالا که...
-
قلبم شده شاگرد تو در محضر عشقت
22 - آبانماه - 1395 20:32
قلبم شده غمگین به خدا بر سر عشقت حالا که رسیدم به غم آخر عشقت چشمت شده استاد دلم در نم باران قلبم شده شاگرد تو در محضر عشقت وقتی که تو رفتی و شدم یکه و تنها وا شد دل من رو به غم منظر عشقت آخر چه کند این دل من با غم آبان وقتی که خزان هم شده یاد آور عشقت محمدصادق رزمی
-
باور گشته دگر پیش خدا رفت که رفت
22 - آبانماه - 1395 19:29
غم هر روز دلم پای همان بود که رفت عشق او در وسط این دل و جان بود که رفت قلب من در تپش مهر کسی هست که بود مهر او در دل من مهر خزان بود که رفت اشک بارانی من از غم او هست که رفت گریه هایم همگی از غم آن بود که رفت باور گشته دگر پیش خدا رفت که رفت بی گمان پای خدایم به میان بود که رفت تلخی خاطره ها مال کسی هست که ماند غم...
-
تهران شده از درد تو چون بندر بوشهر
21 - آبانماه - 1395 19:15
بی دست تو در شهر و خیابان چه کنم من با غربت آن چشم درخشان چه کنم من آتش به دلم می زند این نم نم باران از درد تو با این نم باران چه کنم من یک داغ بزرگی ز غمت مانده به قلبم با سوزش این قلب پریشان چه کنم من تهران شده از درد تو چون بندر بوشهر بی تو ز غم ساحل تهران چه کنم من افتاده دو چشمت به ته قهوه فنجان با چشم تو در...
-
با چه رو آبان و مهر، بی چشم تو آذر شود
20 - آبانماه - 1395 20:15
مهر و آبان در خزان، با آذرش آخر شود بی تو باید این خزان، با درد من آذر شود خسته ام از روزگار، از این همه اندوه و غم اندکی خوابم بیا، تا خستگی ها در شود بی تو تنهایم عزیز، اما ببین باور بکن حال عاشق در خزان، از هر زمان بدتر شود خسته ام از زندگی، بر من بگو ای عشق من بی تو باید تا به کی، این چشم هایم تر شود می شود پایان...
-
کاش میشد زندگی یک دکمه برگشت داشت
20 - آبانماه - 1395 19:21
داغ لب های قشنگت داغی اهواز بود ناز آن چشمان تو بر قلب من شیراز بود عشق تو بر قلب من با برق چشمان تو بود اینچنین این عاشقی در قلب من آغاز بود بر دل و احساس من وقتی صدایم می زدی ناز آهنگِ صدایت بهترین آواز بود بودی و تنها فقط عشق تو بودش در دلم عشق تو تنها فقط در سینه ام تک تاز بود کاش میشد زندگی یک دکمه برگشت داشت تا...
-
غرق دردم می شود، دریای زیبای جنوب
20 - آبانماه - 1395 19:02
از دوباره با غمت ،در این خزان شیدا شدم زیر بارانش ببین، از غصه ات رسوا شدم من نمی دانم چگونه، یا کجا عاشق شدم تا به خود من آمدم، در چشم تو پیدا شدم غرق دردم می شود، دریای زیبای جنوب بی تو حالا از غمت، من غرق آن دریا شدم میشدی لیلای من، وقتی که مجنونت شدم رفتی و حالا ببین، آواره در صحرا شدم یاد تو، برگ خزان، دلتنگی و...