-
من جوانی پیرم و در اضطراب مرگم و
15 - آبانماه - 1394 11:08
بی تو دوباره در دلم تنها و بی کس می شوم از شدت اندوه و غم تنها و بی کس می شوم خوابم نمی آید عزیز از بغض عشقت در دلم مانند شهری در شبم تنها و بی کس می شوم مثل درختی شد دلم در اوج پاییز و خزان پاییزی و با غصه ام تنها و بی کس می شوم وقتی امام هشتمی راضی به دیدارم شود از دوری ات من در حرم تنها و بی کس می شوم من مثل شهری...
-
روح تو دارد صدایم می کند
14 - آبانماه - 1394 18:03
فکر کن عاشق شدی عشقت نگاهت می کند با صدای ناز خود از نو صدایت می کند می زند با عشوه اش بر شیشه های پنجره زیر باران با غمش او هم هوایت می کند حال تو خوش می شود با دیدن لبخند او با صدای خنده اش یک لحظه شادت می کند می گشاید دست خود تا سوی آغوشش روی با همان آغوش خود آرام و خوابت می کند می گشایی پنجره بعدش همان دستان خود...
-
استراق سمع می کند غمت در جمعه ها
14 - آبانماه - 1394 17:14
این جمعه های لعنتی یعنی دوباره احتراق از نو دوباره غصه ات در کنج تنهای اتاق از داغ عشقت در دلم تب کرده احساسم عزیز دارم برای دیدنت در زیر باران اشتیاق پاییز و جمعه در دلم دارد غمی از دوری ات افتاده در احساس من آن غم دوباره اتفاق تا جمعه می آید ببین بی تاب چشمت می شوم دارد یقینا آن غمت در قلب جمعه استراق محمدصادق رزمی
-
تیتر کیهان می شوم من عاقبت از درد تو
14 - آبانماه - 1394 11:23
یک نفر تنها ز عشقت درغمش جا مانده است بر لبش سیگار روشن از شبش جا مانده است یک نفر را رفتنت اینجا هوایی کرده است او که از رویای تو در فکر خوابش مانده است رادیو ، گل پونه ها ، نا مهربانی ،دوری ات با صدای رادیو اشکی به چشمش مانده است زل زده بر قاب عکس آن عکس کهنه از خودت خنده های ناز تو در قاب عکسش مانده است برق چشمانت...
-
عاشقی در هواپیما
13 - آبانماه - 1394 19:03
من برای دیدنت دارم به شهرت می روم با دلی بی تاب تو دارم به سویت می روم میروم من شهرتان با این هواپیما عزیز از مسیر این هوا دارم به سمتت می روم می زنم لبخند خوش مانند مهماندارمان من برای شادی ات دارم به شوقت می روم ناگهان با یک تکان کج می شود پروازمان من به جای آسمان سوی زمینت می روم رنگ من مانند گچ مانند روحی در خیال...
-
من که عاشق می شوم اما خجالت می کشم
13 - آبانماه - 1394 12:41
یک نفر از دوری ات بی تاب چشمانت شده از غمت آواره در کوچه، خیابانت شده یک نفر در خانه اش هر شب به یادت مانده است او که در عصر خزان بی تاب موهایت شده یک غریبه در دلش مجنون عشقت می شود آنکه در دانشکده محو تماشایت شده یک نفر ازپشت در دارد نگاهت می کند او که با روی کمش مجذوب سیمایت شده درس و استاد و کلاس با دیدنت تعطیل شد...
-
خون تو پر می شود آهسته از این سرطان
12 - آبانماه - 1394 11:48
فرض کن بیماری و دارد که جانت می رود روشنی های جهان دارد ز چشمت می رود خون سرخت پر شده از قرص و آمپول و دوا روح و جانت سوی حق دارد ز جسمت می رود فرض کن دیگر نبینی رنگ پاییز و خزان با غمش از چشم تو دارد که اشکت می رود پیش چشمانت پدر خم گشته قدش از غمت مادرت از دیدنت با گریه سویت می رود یاد موهایت بیفتی یاد آن زلف بلند...
-
سخت است زنده بمانم
11 - آبانماه - 1394 13:44
سخت است که از درد کسی تا به ابد زنده بمانی هر شب ز غمش چشم تو باران بشود زنده بمانی سخت است که در اوج جوانی به دلت داغ ببینی با درد دلت تا برسی سن نود زنده بمانی سخت است بخوابی ، تو ولی خواب ببینی آن عشق قشنگت ز کنارت برود زنده بمانی سخت است که در اوج خزان در دل تهران آن بارش باران به غمت نم بزند زنده بمانی سخت است که...
-
حالم همیشه ابری است مانند جمعه در خزان
10 - آبانماه - 1394 17:04
در عصر جمعه ناگهان جایت چه خالی می شود شادی دوباره در دلم امر محالی می شود غم را به قلبم می زنی با رفتنت سوی خدا از نو دوباره دیدنت همچون خیالی می شود وقتی شکسته بغض من از غربت این جمعه ها احساس من مانند آن کوزه سفالی می شود دردش دو چندان می شود این جمعه های لعنتی وقتی دوباره در دلم با غم جدالی می شود وقتی صدایم می...
-
بی تو حالا معنی باران برایم غم شده
9 - آبانماه - 1394 16:51
سمان بارانی و جایت کنارم خالی است این هوا بی تو برایم واقعا جنجالی است موی تو بی روسری در زیر باران دیدنی ست خیسی موهای تو در زیر باران عالی است زیر باران با تو حالم مثل گل خوش می شود دیدنت در زیر باران باعث خوشحالی است قصه ام بی تو شبیه لیلی و مجنون شده من همان مجنونم و چشمت شبیه لیلی است می شود این قطره ها مانند نخ...
-
زیر باران ساکتم از شدت اندوه تو
8 - آبانماه - 1394 13:09
افسرده شدم از غم تو با نم باران از نو شده ام عاشق تو با دم باران از غربت این عشق، من و ساحل کنگان خیسیم دوباره ز غمت از غم باران اندوه تو با من همه جا همره من بود نو شد غم تو با نم این موسم باران در پیله تنهایی خود ساکت و تنها پروانه شدم از غم ابریشم باران زخمی شده از رفتن تو این دل و جانم درمان دلم بوده فقط مرهم...
-
یاد آن دانشکده با آن همه شور و نشاط
7 - آبانماه - 1394 16:13
عصر سردی در خزان میدان صنعت دیدمت روبه روی چشم خود در حال حرکت دیدمت زل زدی بر چشم من اما مرا نشناختی با یکی در جفت خود در حین صحبت دیدمت یاد آن روز نخستین با تو در دانشکده در کلاسی مشترک با همکلاست دیدمت درس و دانشگاه من از دیدنت تعطیل شد بعد از آن در هر کلاس، من با خجالت دیدمت ترم بعدت ناگهان رفتی تو از دانشکده روز...
-
زیر چادر دزدکی دارد نگاهم می کند
6 - آبانماه - 1394 16:56
چادرش هم بینمان پا در میانی کرده است من گمانم او ز درد قلب من پی برده است عاشق گیسوی زیبایش شدم با یک نگاه میشود دیوانه اش هرکس که مویش دیده است مثل اکسیژن شده موهای او در شهرمان قلب من با موی او اینگونه اما زنده است چادرش مانند شب اما رخش مانند ماه تا نگاهش می کنی مانند ماهی رفته است چادرش را می برد طوفان تهران با...
-
در خواب بیا عاشق من شو
5 - آبانماه - 1394 17:59
منتظر هستم که در رویای من حاضر شوی تا کمی در عاشقی مانند من ظاهر شوی قصه ام مانند هند و آن همه گنجینه ها مثل آن دریای نورم تا تو هم نادر شوی روز و شب از دوری ات اشعار زیبا گفته ام نوبتت امشب شده تا از غمم شاعر شوی دین و ایمانت فقط چشمان معشوقت شود همچو من شاید تو هم از عاشقی کافر شوی ترم آخر باشی و من هم نباشم پیش تو...
-
چشم زیبایت بهشتی میکند حال مرا
4 - آبانماه - 1394 15:15
خنده کن با خنده ات دنیا بهشتی می شود با غمت دنیای من دنیای زشتی می شود این غزل با بودنت بوی بهاران می دهد سردی ماه دی ام اردیبهشتی می شود چشم تو در قلب من یک فتنه بر پا می کند اینچنین ابروی تو هشتاد و هشتی می شود طالع این بخت بد با تو پریشان می شود بخت بد با بودنت نیکو سرشتی می شود بی تو این باران غم مانند سیلی می شود...
-
قلب من دارد برای دیدنت می ایستد
4 - آبانماه - 1394 14:08
در دلم از دوری ات احساس دردی می کنم همچو پاییز و خزان احساس زردی می کنم یاد دستانت بخیر روزی زمستان گرم بود بی حضور دست تو احساس سردی می کنم من وفادارم به تو حتی در این تنهایی ام اینچنین در قلب خود احساس مردی می کنم خط صافی شد دلم در این نوار لعنتی مثل برگی در خزان دارم نبردی می کنم از تپش افتاده آخر قلب من از دوری ات...
-
ساحل بوشهر و چشمت می شود پاییزتر
3 - آبانماه - 1394 17:17
از غم چشمان تو باران به چترم می زند غصه های رفتنت دارد به شهرم می زند طعم شیرین لبت مانند خرمای جنوب انتظار دیدنت خنجر به صبرم می زند چشم بوشهری من از نو دوباره خیس شد اشک من باران شده دارد به شعرم می زند با غمت غمگین ترین آهنگ دشتی می شوم شروه می خواند غمت دارد به فکرم می زند با کمند موی خود آخر به مرگم می دهی موی تو...
-
با تو ای زیباترین بانوی من
2 - آبانماه - 1394 11:56
من هنوزم مات تصویر توام بانوی من از غمت پیرم ولی پیر توام بانوی من من دلم از چشم تو دارد تمام غصه ها در دلم من با غمت گیر تو ام بانوی من آفریده قلب من را در ره دردت خدا از غمت در دام تدبیر توام بانوی من با هزاران موی خود تسخیر قلبم می کنی من همیشه تحت تسخیر توام بانوی من خواب می بینم که می آیی ولی تعبیر نیست بین...
-
ای حسین جان خون چشم برادر پاک کن
1 - آبانماه - 1394 12:48
می رسد از خیمه ها فریاد یاران العطش آسمان کربلا با ابر و باران العطش غیرتش جوش آمده عباس از دست فرات می رود با نیزه اش او سوی میدان العطش می کُشد از دشمنان او با تمام غیرتش مشک خود پر میکند از آب و گریان العطش سوی خیمه می رود با مشک پر آب فرات می خورد تیر عدو بر زخم دستان العطش دست و بازوی عمو دیگر نبودش جای خود آب هم...
-
می روم تا دیدنت من را کمی بی غم کند
30 - مهرماه - 1394 14:36
می شود قرمز چراغ و من نگاهت می کنم من نگاه چشم تو در کهنه عکست می کنم خاطراتم با تو انگاری همین دیروز بود با صدای خسته ام از نو صدایت می کنم می گذارد رادیو آهنگ غمگین بنان با غم آهنگ او از اشک خیست می کنم این چراغ لعنتی از نو دوباره سبز شد همزمان با آن ولی من یاد چشمت می کنم دل شده دلتنگ تو در این هجوم غمگسار گریه ها...
-
غم تو درد سخت پاییزی
30 - مهرماه - 1394 12:58
می شوم زرد و خسته و تنها، مثل آن درخت پاییزی خیره شد دلم به عکست باز، تو همان درد سخت پاییزی من و تهران و نم نم باران، تو و آن نبودنت اینجا شده پوشیده این خیابان ها، همه با زرد رخت پاییزی من و اشک و دوباره چشمانم، همه مخفی به زیر بارانیم چشم من همیشه بارانی ست ، تو که باران لَخت پاییزی دل تنها و خسته و پاییز، من و...
-
عاقبت من شاعر عشق تو تنها می شوم
29 - مهرماه - 1394 12:30
روز اول دیدمت ناگه دلم لبریز شد اشک من از دیدنت در چشم من یکریز شد ترم آخر بودم و مجذوب چشمانت شدم نمره های ترم من از دیدنت ناچیز شد می نشینم منتظر تا از کنارم رد شوی رد شدی اما غمت بر قلب من واریز شد با نگاه سرد تو قلبم زمستان می شود گرمی اهواز و تیر مانند آن تبریز شد حال من بد می شود با بی محلی ها تو از برای حال من...
-
تو خود می دانی
28 - مهرماه - 1394 12:13
چشمت همه جا منشا عشقست که خود می دانی من هم که همان عاشق زارست که خود می دانی آن روز نخستین که تو را دیدم و عاشق گشتم گفتم به خودم عاشق لیلاست که خود می دانی در متروی تهران که شدم خیره به چشمت دل عاشق آن خیره نگاه ست که خود می دانی حالا که بر این صندلی ام بی تو نشستم آن خاطره افتاده به قلبست که خود می دانی ای کاش که...
-
خیس از اشک و غمم تمام شب
28 - مهرماه - 1394 11:19
خسته و ساکت و تنها نشسته ام تمام شب بی تو از این زندگی خسته ام تمام شب خیره نگاه عکس تو می کنم و آه می کشم من بی تو دچارغم و اندوه ام تمام شب قرمز شده چشم من از گریه و غمت باز هم به غمت من شبیه ام تمام شب تا چشم بر هم می گذارم و خواب می روم تصویر تو می اید و من اشفته ام تمام شب گاهی به سرم خیال پریدن می زند عزیز مثل...
-
شروه می خواند جنوبی از غمت در هر کجا
27 - مهرماه - 1394 20:22
موی تو نخل جنوب و چشم من دریای آن داغ تو در قلب من مثل همان گرمای آن شروه می خواند دلم از درد و اندوهت عزیز بوی غم دارد جنوبی هر کجا در جای آن بندر بوشهر و اهواز و گناوه یا که گچساران ما بوی تو دارد رفیق حتی که در صحرای آن مثل آبادان شدم، از جنگ، ویرانم هنوز دیدنت شیرین ترین حتی که در رویای آن لحظه ناب غروب و سرخی...
-
می روم من در کما
27 - مهرماه - 1394 18:22
با گلی از جنس نور آخر به سویم آمدی می گذاری یک قدم اری به کویم آمدی من که بیدارم ببین حتی به خود چک می زنم پس که من بیدارم و تو رو به رویم آمدی این جهان حتما نشانم داده آن روی خوشش این تویی حالا برای جستجویم آمدی این خبر را بیست و سی امشب نشانم می دهد آمدی خوش آمدی بی های و هویم آمدی ناگهان با یک صدا محکم تکانم می...
-
ای کاش کمی از غم تو پیش دلت بود
27 - مهرماه - 1394 11:43
من با غم تو در همه جا پیش هم هستیم از رفتن تو ما همه در کیش غم هستیم عشقت همه ی قلب مرا مثل خزان کرد آتش زده احساس مرا مثل بم هستیم باری ست به سنگینی عالم ، غم عشقت از درد تو من با کمرم هر دو خم هستیم از عشق تو آتش شده ام چون عسلویه من با غم تو مثل همین شهر جم هستیم یادت همه جا در همه دنیا به دلم بود اما چه کنم در...
-
باید فراموشت کنم
27 - مهرماه - 1394 11:19
مادرم گفته به من باید فراموشت کنم سر خود گرم کنم شاید فراموشت کنم پارک ملت آمدم در پاتوقت در آن قدیم خاطراتت زنده شد باید فراموشت کنم می روم تجریش و بعدش سوی آن بام بلند جای تو خالی چرا ، باید فراموشت کنم کل تهران می دهد بوی تو را بانوی من اینچنین سخت و محال باید فراموشت کنم به سرم زد که خودم را بکشم تا شاید بروم سوی...
-
برجام جانم می شوی
26 - مهرماه - 1394 19:55
تصویب مجلس گشته آن متن توافق نامه ات فرجام لبهایت فقط برجام جانم می شود محمدصادق رزمی
-
روح من دارد به سویت بال در می آورد
26 - مهرماه - 1394 19:17
غم درون سینه ام با خنده پنهان می شود من نباشم زندگی زیبای دوران می شود قسمتم از زندگی جز غم در این دنیا نبود شهر قلبم از غمت اینگونه ویران می شود بغض تنها بودنم مانده همیشه بر دلم اشک ها از دوری ات مانند باران می شود مو نمایان میکنی با یک نسیمی پیش من قلب من از دیدن مویت پریشان می شود هر طرف تو می روی جمعیتی عاشق شوند...