با گلی از جنس نور آخر به سویم آمدی
می گذاری یک قدم اری به کویم آمدی
من که بیدارم ببین حتی به خود چک می زنم
پس که من بیدارم و تو رو به رویم آمدی
این جهان حتما نشانم داده آن روی خوشش
این تویی حالا برای جستجویم آمدی
این خبر را بیست و سی امشب نشانم می دهد
آمدی خوش آمدی بی های و هویم آمدی
ناگهان با یک صدا محکم تکانم می دهند
این تویی آیا برای پرس و جویم آمدی؟
یک صدا گفتش ببین بیمار ما هوش آمده
آمدی سویم ولی تو در کمایم آمدی
"محمدصادق رزمی"
شب بود خسته بودم
چشامو بسته بودم
خورشید سر زد و من
پیشت نشسته بودم
چشمامو باز کردم
دیدم ازت خبر نیست
دیدم برام تو دنیا از تو عزیزتر نیس...