روز اول دیدمت ناگه دلم لبریز شد
اشک من از دیدنت در چشم من یکریز شد
ترم آخر بودم و مجذوب چشمانت شدم
نمره های ترم من از دیدنت ناچیز شد
می نشینم منتظر تا از کنارم رد شوی
رد شدی اما غمت بر قلب من واریز شد
با نگاه سرد تو قلبم زمستان می شود
گرمی اهواز و تیر مانند آن تبریز شد
حال من بد می شود با بی محلی ها تو
از برای حال من عشقت ولی تجویز شد
من مهندس بودم و با دیدنت شاعر شدم
شاعرم اما دلم با عشق تو تجهیز شد
محمدصادق رزمی