غم هر روز دلم پای همان بود که رفت
عشق او در وسط این دل و جان بود که رفت
قلب من در تپش مهر کسی هست که بود
مهر او در دل من مهر خزان بود که رفت
اشک بارانی من از غم او هست که رفت
گریه هایم همگی از غم آن بود که رفت
باور گشته دگر پیش خدا رفت که رفت
بی گمان پای خدایم به میان بود که رفت
تلخی خاطره ها مال کسی هست که ماند
غم این خاطره ها پای همان بود که رفت
محمدصادق رزمی