-
بر زخم دلم مثل نمک شد نم باران
11 - فروردینماه - 1397 19:45
اینجا دل من از غم چشمان تو تنگ است هر شب ز غمت در دل من صحنه جنگ است گاهی که دلم خون شود از تیر نگاهت چشمان تو بر حال دلم مثل تفنگ است وقتی که بگویند تویی در پس دیوار دستان من آن لحظه ببین مثل کلنگ است بر زخم دلم مثل نمک شد نم باران وقتی دل من از غم چشمان تو تنگ است محمدصادق رزمی
-
شادی به دل همین است، تو یاد من بیوفتی
9 - فروردینماه - 1397 19:39
دیشب به خواب دیدم، در پیش من نشستی من عاشقت شدم را، در گوش من تو گفتی غم می رود ز قلبم، در خواب خوش عزیزم زیرا که در کنارم، حالا دگر تو هستی شادی به سینه آمد، با دیدنت به رویا شادی یقین همین است، تو یاد من بیوفتی لعنت به زنگ ساعت، با آن صدای بی روح زیرا به زنگ ساعت، از پیش من تو رفتی حالا که بی تو هستم، شادی دگر محال...
-
اندوه تو بر چشم من، شرجی و باران می زند
8 - فروردینماه - 1397 20:15
دلتنگ چشمت می شوم، وقتی که باران می زند شور تو را قلب و دلم، در این بهاران می زند با یاد تو در این بهار، از درد تلخ رفتنت قلبم ز داغت هر تپش، آن لحظه لرزان می زند در جمع و در بین رفیق، در وقت خندیدن عزیز اندوه تو در سینه ام، آن لجظه پنهان می زند یاد تو اندازد مرا، این ساحل و بوشهر و موج گویی که دریا یاد تو، بر ساحل آن...
-
که با تغییر هر فصلی، فقط اندوه تو آمد
8 - فروردینماه - 1397 19:29
صدای خسته باران ،مرا یاد تو اندازد نم باران تنهایی، غمت را بر دل افشاند به زیر این نم باران، به آن لبخند زیبایت ندارد غصه ای دیگر، همانی که تو را دارد دلت از خنده ها لبریز، کنار یار خود آنجا دلم از درد تو اما، شدیدا بی تو می گیرد تو در باران به زیر چتر، کنار یار خود هستی ولی من اشک چشمانم، ز اندوه تو می ریزد ندارد بر...
-
یوم العسلویه، اطلق لهذا الیوم
6 - فروردینماه - 1397 12:08
در هشتم نوروزی، یکباره بهار آمد آن رهبر و آن قائد، بر خاک دیار آمد از مهر قدم هایش، روییده گل و جنگل گویی که به هر سویی، یک باغ و نگار آمد یوم العسلویه، اطلق لهذا الیوم از یمن همان روزی، آن مرشد و یار آمد جای قدمت آقا، یک منطقه ی ویژه ست زیرا به قدم هایت، در سینه قرار آمد ما منتظریم آقا، تا بار دگر آیی تا مژده دهیم از...
-
کامل نشود سین دلم بی تو و چشمت
3 - فروردینماه - 1397 19:35
نوروز رسیده همه جا پس تو کجایی دلتنگی تو در دل ما پس تو کجایی سبز است درختان و گل و بوته و جنگل ای نقش فریبای خدا پس تو کجایی تا سبز شود عشق تو در جنگل قلبم مانند بهاران تو بیا پس تو کجایی یک لحظه بیا با قدمت سوی جهانم تا دل بشود شاد و رها پس تو کجایی کامل نشود سین دلم بی تو و چشمت نوروز رسیده همه جا پس تو کجایی...
-
با ترافیک غمت من مثل چمران می شوم
14 - اسفندماه - 1396 19:43
زیر باران عابری در هر خیابان می شوم با نگاهم از غمت همدرد باران می شوم هر زمان از عاشقی صحبت به جایی می شود پشت یک لبخند تلخ آن لحظه پنهان می شوم در مدرس یا که صدر درگیر تو تا می شوم با ترافیک غمت من مثل چمران می شوم مثل بحران یمن، یا بحث جنگ سوریه با غمت من هم چو آن درگیر بحران می شوم از غم لیلای خود مجنون به صحرا می...
-
یاد هر معشوقه ای یعنی ز نو عاشق شدن
14 - اسفندماه - 1396 19:13
عشق تو در سینه ام من را به رویا می برد گرچه شادی را ز دل با خود به یغما می برد خنده بر لب می زنم با خاطراتت در قدیم قلب من را یاد تو تا مرز شیدا می برد می وزد عطر بهار در لا به لای شعر من عشق تو همراه خود باران و سرما می برد یاد هر معشوقه ای یعنی ز نو عاشق شدن قلب مجنون را همین او سوی لیلا می برد یاد تو در قلب من عشقت...
-
شده آیا ز غمم سهم تو حسرت نشود
14 - اسفندماه - 1396 18:40
شده در زندگی ات سهم تو قسمت نشود یا شبی بودن او پیش تو فرصت نشود حرف قلبت بشود عشق و نگاهش به دلت پیش او گفتن این مهلت و جرات نشود رفته باشد ز برت لیک به احساس و دلت لحظه ای داغ و غمش ساکت و عادت نشود شده آیا که شبی عابر باران بشوی قلب تو مثل دلم خسته و ساکت نشود شده آیا که تو هم در نم باران خزان با غم عشق قدیم سهم تو...
-
به خدا بعد تو من صادق سابق نشدم
13 - اسفندماه - 1396 18:34
بعد روزی که تو را دیدم و لایق نشدم به خدا بعد تو من صادق سابق نشدم در خودم غرق شدم در دل دریای غمت غرق غم ها شدم و وارد قایق نشدم در ره عشق و وفا پای تو ماندم همه جا جز تو بر عشق کسی واله و عاشق نشدم با غمت در همه جا عاشق و رسوا شده ام چون دگر بعد تو من رنگ خلایق نشدم به خدا بعد تو من خسته و ویران شده ام رفتی و بعد تو...
-
چشم من باید دگر عادت به آن عکست کند
12 - اسفندماه - 1396 19:41
رفته ای و چشم من دیگر نشد حست کند چشم من باید دگر عادت به آن عکست کند می وزد هر جا تویی امواج زیبای نسیم تا که در آغوش خود اینگونه او حبست کند ساحل بوشهرمان تا لحظه ای چشمت بدید موج آن آمد به ساحل تا تو را لمست کند نور خورشید و طلوع از این سبب آمد پدید تا به هر صبح و طلوع با نور خود حست کند محمدصادق رزمی
-
اندوه و غم و حسرت بابا دهه شصت
12 - اسفندماه - 1396 18:43
سر منشا هرمشکل دنیا دهه شصت تحریم و غم و شورش و بلوا دهه شصت گویی که تمام غم عالم ز خودش بود تحریم و غم و جنگ و بلایا دهه شصت هر جا که نشانی ز غم و مشکل دنیاست باشد اثرش در غم آنجا دهه شصت فریاد دل دختر تنهای شهید است اندوه و غم و حسرت بابا دهه شصت هر کس تو ببینی دل او زخم و خراب است حتما به یقین زاده به دنیا دهه شصت...
-
آخر به چه کارم شود هر لحظه تپش ها
11 - اسفندماه - 1396 19:03
وقتی که زند غصه تو بر دل و بر تن کارم شود آن لحظه فقط شعر نوشتن یک گوشه نشینم ز غمت بر لب دریا بوشهر و غروب و غم تو در نفس من بر ساحل دریا شود آن لحظه به چشمم از درد تو در ساحل آن اشک چکیدن آخر به چه کارم شود هر لحظه تپش ها وقتی که شده کار دلم غصه تپیدن کارم شده از درد تو در گوشه منزل بر دور خودمم از غم تو پیله تنیدن...
-
می شوم تنهاترین من هم به مانند خدا
11 - اسفندماه - 1396 18:12
بغض من شد ناگهان در زیر بارانی رها می شوم دلتنگ تو در لحظه های این هوا قلب من می سوزد و آتش به جانم می زند بی تو انگاری دلم افتاده روی استوا بعد تو در زندگی در لحظه های عاشقی می شوم تنهاترین من هم به مانند خدا بر دلم حالا شده آن قاب عکست در اطاق همدم تنهایی ام در لحظه های انزوا می رسد پایان شعر اما بدان ای عشق من مرد...
-
مثل شمعی به شبی بی تو دگر آب شدم
10 - اسفندماه - 1396 19:20
ساکت و خسته ز خود راه خودم می رفتم تا که دیدم رخ تو چشم ز عالم بستم خسته از غصه خود از غم دنیای خودم آخر از درد تو چون برگ خزان می افتم همچو یک غنچه گل بی نم باران بهار مثل یک برگ خزان بی تو دگر نشکفتم به خدا از غم تو در همه شب های خودم بی تو بی تاب ترین آدم دنیا هستم مثل شمعی به شبی بی تو دگر آب شدم عاقبت نیست شوم بی...
-
تدوین شده قانون دلم با تو و چشمت
9 - اسفندماه - 1396 18:59
اینجا ز غمت در دل من درس و کلاسی ست استاد من آن چشم تو در عشق شناسی ست وقتی که دو چشمان سیاهت پر اشک است این تازه شروع شب یک بحث سیاسی ست تدوین شده قانون دلم از تو و عشقت زین رو به دلم بودن تو اصل اساسی ست بحران شده در قلب من از چشم سیاهت بحران تو در قلب من از عشق هراسی ست آخر ز غمت خشک شوم همچو درختی وقتی که غمت در...
-
فرصت نشدش گویم من عاشق تو هستم
8 - اسفندماه - 1396 19:12
هر لحظه شدم خندان بین خودمان باشد در سینه شدم گریان بین خودمان باشد بر روی مه شیشه با غصه نوشتم من ویران شده ام ویران بین خودمان باشد در شر شر هر باران باریدم و گفتم من باریده به من باران بین خودمان باشد هر جا که شدم دلتنگ لبخند زدم اما در سینه شدم نالان بین خودمان باشد فرصت نشدش گویم من عاشق تو هستم این درد و غم...
-
چون خدایی در دلم با عشق غمگینت به دل
8 - اسفندماه - 1396 18:29
نیمه شب آمد پدید باید که من حاضر شوم از دوباره عاشقت در قلب و در خاطر شوم چون خدایی در دلم با عشق غمگینت به دل زین سبب باید به دل احساس خود منکر شوم سهم من از عشق تو در لحظه های بی کسی شد دگر از غصه ات تنهاترین شاعر شوم خود بگو ای عشق من حالا که رفتی از برم تا به کی در کوچه ها غمگین ترین عابر شوم بی تو کارم این شده هر...
-
اشک من را او ندید در زیر باران شدید
4 - اسفندماه - 1396 19:21
در خیابان دیدمش او هم مرا یک لحظه دید از دوباره عشق او در سینه و قلبم تپید زیر چترم می زدش باران اشکی بی بهار اشک من را او ندید در زیر باران شدید یک نفر همراه او یک مرد سر خوش از وصال در کنارش بی خیال حال خرابم را ندید مات بودم لحظه ای یک باره وا شد بغض من ناگهان یک قطره اشک از گوشه چشمم چکید می زند بر چتر من باران...
-
تلخ یعنی که دلم تنگ نگاهت بشود
3 - اسفندماه - 1396 21:40
درد یعنی که تو باشی و دلم پر بزند بغض کهنه وسط حرف و کلامم بپرد تلخ یعنی که دلم تنگ نگاهت بشود تو نباشی و قدم سوی خیابان برود درد یعنی که غمت بر دل و جانم بزند چشم من پیش همه از غم تو تر بشود زجر یعنی که ز غم عابر باران بشوی بی تو اما نم او غصه ی بدتر بدهد بدترین سال جهان در همه دوران یعنی پشت هم غم برسد رنج و مصیبت...
-
در پس هر قدمم غصه ی تو پنهان است
3 - اسفندماه - 1396 12:15
دل تو از غم من گر که درش سامان است دل من لیک عزیز از غم تو ویران است شده ام حبس ابد در غم عشق تو عزیز شهر من از غم تو در همه جا زندان است همچو ابری به بهار آمدی و خیس شدم زین سبب بر دل من نم نمی از باران است تک و تنها و غریب سوی خیابان بروم در پس هر قدمم غصه ی تو پنهان است شب دلتنگی و غم عکس تو و چشمانم امشبم از غم تو...
-
از دوری تو سرد و غمینم چو زمستان
10 - بهمنماه - 1396 22:22
در سینه زغم پیر و خمارم تو بیایی دارم هوس اینکه کنارم تو بیایی از دوری تو سرد و غمینم چو زمستان با چشم تو اینجا چو بهارم تو بیایی بیمار و خرابم ز غمت ساکت و تنها جز آمدنت بر دل خود چاره ندارم تو بیایی حالا که دگر رفتی و حسرت به دلم شد ای کاش که بر خاک مزارم تو بیایی محمدصادق رزمی
-
یک نفر مانند تو دیدم به ناگه در مسیر
10 - بهمنماه - 1396 21:59
ساعت پنج غروب در ایستگاه هفت تیر یک نفر مانند تو دیدم به ناگه در مسیر برف می بارید و او پوشیده بودش صورتش چشم او بودش ولی مانند چشمت بی نظیر خیره شد بر چشم من لرزید قلبم آن زمان وه که با چشمان او حال دلم شد دلپذیر ناگهان آمد قطار، او رفت و من هم در پی اش او نشست یه گوشه و من هم کنارش ناگزیر شال را از صورتش وا کرد و...
-
تو را حالا به جای خاک به دریاها سپردم من
24 - دیماه - 1396 14:00
بگو حالا چه من گویم در این اندوه مرد افکن بگو از داغ تو در دل چه آید بر سر آن زن غم غربت در آن دریا، غم کشتی و آتش ها که از داغ و غم سانچی بسوزد آتش و آهن در آن غربت در آن دریا پریدی سوی آن بالا تو را حالا به جای خاک به دریاها سپردم من دلم می سوزد از داغت از آن چشمان پر اشکت که داغت بر دلم گویی به آتش می زند خرمن تو...
-
تنت مانند خوزستان، تبت مانند اهواز است
17 - دیماه - 1396 19:37
به زیر آن قدم هایت، دلم قالی کرمان است دو چشمم شرجی بوشهر، غمت پاییز تهران است زبانم خشک و بی حال است، شبیه آن کویر یزد بیا امشب به دیدارم، که حالم بی تو باران است دلم از درد تو پر آه ، غرورت مثل کرمانشاه غرورت همچو آن پاوه، به احساست نگهبان است شبیه جنگل چشمت، دقیقا جنگل تالش دو چشم سبز و زیبایت، شبیه رشت و گیلان است...
-
گذرد نیمه ز شب و لیک نیاسود دلم
17 - دیماه - 1396 18:48
ای خدا پیر شدم این غم دل را چه کنم با غم ساحل و آن مغرب دریا چه کنم گذرد نیمه شب و لیک نیاسود دلم تا سحر از غم او در دل شب ها چه کنم عابری خسته دلم بی کس و تنها و غریب با خیابان و غمش من تک و تنها چه کنم عکس او خنده کنان خیره به احوال دلم چه کنم با غم آن خنده زیبا چه کنم غم سنگین و دلم باز جدایی و غمش تو بگو با غم او...
-
به باتوم و زخمی به رنگ بنفش، به راه غمت من وفا می کنم
16 - دیماه - 1396 19:59
خودم را چو قایق در این آب ها، به امواج دریا رها می کنم به مانند مرز میان دو چیز، صفم را ز هر صف جدا می کنم به ابروی هشتاد و هشتی تو ،به آن فتنه سبز چشمان تو به باتوم و زخمی به رنگ بنفش، به راه غمت من وفا می کنم میان شلوغی دی ماه سرد، میان شعار و گرانی و درد درون زمستانِ این روزها،به قلبم هوای تو را می کنم میان شعار...
-
هر شب از غصه تو غم نشمارم چه کنم
16 - دیماه - 1396 19:12
بی تو من سر به بیابان نگذارم چه کنم من اگر بر دل تو دل نسپارم چه کنم خسته ام از دل خود از غم شب های خودم هر شب از غصه تو غم نشمارم چه کنم همه ی دارو ندارم به جهان بودی تو بی تو با غصه آن دار و ندارم چه کنم دست خالی چه کنم با غم باران خزان زیر باران خزان گر که نبارم چه کنم می روم سوی خدا تا تو بیایی به مزار با غمت بر...
-
هرگز نشود شام و عراق خاک دلیران
12 - دیماه - 1396 19:46
یک گوشه نشسته وطنم ساکت و غمگین از دلهره دشمن و آن هجمه سنگین ای مام وطن، شیر ژیان، کهنه ی تاریخ هرگز تو نباشی ز غمی زخمی و خونین آن روز مبادش که شوی زخمی دوران بر گور بَرَد این هوسش دشمن دیرین ای لاله خونین تو از خون شهیدان روییده به دشتت همه جا لاله رنگین هرگز نشود شام و عراق خاک دلیران بر گور بَرَد این هوسش دشمن...
-
با خاطره ات دل خوشم و درد کمی نیست
12 - دیماه - 1396 18:36
از بس که ز آن کوچه تان بی تو گذشتم دیگر شده آن کوچه تان مثل جهنم با خاطره ات دل خوشم و درد کمی نیست وقتی که به چشمم زده است غصه تو نم اینجا همه با همدم خود شاد و عجین اند اما دل من بی تو دگر پر شده از غم مردم همگی حال مرا با تو ندیدند تا بلکه بدانند تویی علت ماتم از بس که دلم تنگ تو شد در همه حالت دیگر شده این زندگی...