ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

تو مثل زنجانی شدی

مثل آن بابک زنجانی و آن دزدی هاش

برده ای قلب مرا لیک هنوز آزادی


محمدصادق رزمی

مهر تو افتاده بر پاییز من

مهر چشمان تو افتاد به قلبم اینک

منم و یک دل بی یار و پر از دلتنگی


محمدصادق رزمی

افتاده ام در دام تو

بودم همان غزالی، آزاد در بیابان

با دام گوشه چشمت، کردی مرا شکارت


محمدصادق رزمی

می شود شق القمر در قلب من

موی خود را میکنی بر صورتت آشفته تر

می کند شق القمر با قلب من این اتفاق


محمدصادق رزمی

یک فلر در قلب من سوزد همیشه تا اید

آتش زده ای قلب مرا کاش بدانی

بی تو شده ام مثل هوای عسلویه


محمدصادق رزمی

پاییز

بی تو آن برگی شدم تنها و خسته بر درخت

عاقبت در این خزان روزی بیوفتم از درخت


محمدصادق رزمی

اندوه تو کافیست که تهران غمگین شود

من بی تو در این نم نم پاییزی و آن غربت تهران

غمگین شده ام مثل درختان خیابان ولیعصر


محمدصادق رزمی

آرزویم بوده این تا تو بهار من شوی

آرزو دارم که اندوهت شبیه برگ پاییزی شده

زرد و خسته ‏یک به یک ریزش کند از قلب تو


محمدصادق رزمی

دل من مانند دریاها شده

قلب من مانند دریا گشته که در نیمه شب

مد دچارش می شود او سوی چشمت می رود


محمدصادق رزمی



گشته صحرای منا همچون که دشت کربلا

منا خونین شده از خون حجاج
دلم غمگین شده از خون حجاج
که مهدی در قیامش از سعودی

بگیرد انتقام خون حجاج


محمدصادق رزمی

عابر این زندگی تنها منم

خاطراتت گشته در قلبم شبیه یک خیابان بلند

عابرش من گشته ام تا انتهای زندگی


محمدصادق رزمی

رفتنت عشق را به قلبم آورد

تو که رفتی

عشق آمد...


محمدصادق رزمی

شانه هایت می دانند چکونه ارامم کنند

مسکن ها دروغ می گویند...
آرام بخش
شانه های توست!!


محمدصادق رزمی

عاقبت این انتظار هم به سر می آید

به اندازه تمام ایستگاه های اتوبوس دنیا

منتظرت می مانم...


محمدصادق رزمی

چشم من از ندیدنت تار شد

تار گشته چشم من از بس ندیدم روی تو

دکتر چشمم نمی داند تویی درمان من


محمدصادق رزمی

روز آخر شد ولی گرمای دستت کم نشد

می رود این فصل گرما در دلم اما هنوز

می کشد تیر از هجوم درد و اندوه ات هنوز


محمدصادق رزمی

تیر می کشد نبودنت در قلبم

آخرین روز شهریور هم گذشت
اما دلم تیر می کشد

برای تابستان دستانت...


محمدصادق رزمی

چادرت ملی شده مانند نفت و صنعتش

رفتار تو با چادر ملی شده مانند مصدق

ملی شده در قلب من آن صنعت عشقت


محمدصادق رزمی

قرار ما ساعت دوازده شب سی و یک شهریور

یک دقیقه پیش و پس دارد تفاوت ها که آن

آخر شهریور است و  آن یکی پاییز زرد


محمدصادق رزمی

بر برف غمم بتاب ای عشق

من برف دی ام، تو هم همان مردادی

نزدیک دلم شو که غمت ذوب بگردد


محمدصادق رزمی

روح و جسمم کشته شد در حسرت چشمان تو

روح من دارد به درگاه خدا هم می رسد

نوش داروی عشق تو پس کی به دادم می رسد؟


محمدصادق رزمی

زرد دارد می شود رنگ درختان در خزان

می رسد فصل خزان اما دریغا  از درخت

می شود بی برگ و تنها از غم پاییزی اش


محمدصادق رزمی

پر شده از غصه ات رگهای قلبم اینچنین

من درون سینه ام پر گشته از غم های تو

می کند پمپاژ غم قلبی که بی تو می تپد


محمدصادق رزمی

لطفا کنار من نایستید

شبیه پارک یک خودرو کنار تابلوی ممنوع

کنار قلب من بی تو توقف مطلقا ممنوع


محمدصادق رزمی

مانده هنوزم عشق تو در گذر جهانیان

در گذر زمان شده عشق من و نبودنت

گر گذرد جهانیان نگذرم از جهان تو


محمدصادق رزمی

چشمان تو برنده صلح نوبل می شود

آنقدر مهر و محبت دارد آن چشمان تو

می شود کاندید صلحی در نوبل چشمان تو


محمدصادق رزمی

تفاوت از زمین تا آسمان است

چشم من در زیر چتر و آسمان بالای چتر

هر دو باران است اما این کجا و آن کجا


محمدصادق رزمی

فرودگاه امام

تا از غم تو سوی دگر بگریزم

باید که روم سوی فرودگاه امام


"محمدصادق رزمی"

خلاصه حال من

من همچو دلم همیشه تنها بودم...


محمدصادق رزمی

صندوق پست خالی از نامه های توست

در تمام شهر من پر گشته از صندوق پست

بی تو اما نامه ای دیگر برای من نبود


محمدصادق رزمی

قلب دکتر مثل قلب من شده از رفتنت

تا از غم تو در مطب دکتر قلبم گفتم

مثل من شد قلب او از شدت اندوه تو


محمدصادق رزمی

جرثقیل رفتنت من را به کشتن می دهد

جرثقیل رفتنت افتاده در صحن دلم

بی تو من هم حاجیِ آن اتفاق مکه ام


محمدصادق رزمی

یاد تو رنگش شبیه پاییز است

عصر شهریور خیابان زرد و پاییزی شده

می شود از یاد تو رنگ درختان زرد تر


محمدصادق رزمی

دستت را به من بده در یر باران

تا که تو از شوق آن دستت به زیر آن بری

کاش من هم قطره ای از نم نم باران تهران می شدم


محمدصادق رزمی

110 تا برسد من 110 بار ببوسم لبهات

کوچه ای تاریک و تنها با تو و لبهای تو

110 تا برسد سیر ببوسم لبهات


محمدصادق رزمی

داروی چشمان تو تنها اثر دارد فقط

قرص و دارو و دوا هر چه که مصرف کردم

بی تو و چشمان تو سر درد من بهتر نشد


محمدصادق رزمی

آخرش از دوریت من هم روانی می شوم

بی تو سربازی شدم در بین یک میدان مین

یک قدم پا پیش و پس آخر هلاکم می کند


محمدصادق رزمی

شهریورم بی تو یعنی خلاصه ای از پاییز

ماه شهریور من بی تو همان پاییز است

کاش می شد برسد مهر تو در آخر آن


محمدصادق رزمی

زادروزم بوده امروز

زاده ی  شهریورم در حسرت پاییز و مهر

می رسم تا مهر تو در نیمه ای از ماه مهر


محمدصادق رزمی


× تولدم مبارک...

من و قلبی که دلتنگ است

هوای خیس و بارانی ‏ ، غم سنگین دلتنگی

در این تهران بارانی به یادت گریه ها کردم


محمدصادق رزمی

کودک سوری کجایی ساحل امنت کجاست

درد یعنی کودکی از ترس جان دل را به دریا می زند

می رسد تا ساحلی اما دگر جانی نداشت


محمدصادق رزمی

کفتر صحن حرم گاهی به قلبم سر بزن

کفتر صحن حرم هم خاطرش با من نبود
دانه می پاشم برایش او ولی بی اعتناست


محمدصادق رزمی

مثل لیلا می شوم تنهاترین

بی تو من هم مثل لیلا از فراق یار خود

تا ابد مانند او تنهای تنها می شوم


محمدصادق رزمی

بندر بوشهر شده غمگین ترین شهر جنوب

لب دریا ‏، غم تو ، نم نم باران و غروب

بی تو بوشهر شده  بندر غمگین جنوب


محمدصادق رزمی

بعد تو من آن نبودم که بود

بعد تودیگر کسی مانند تو با من نبود

بعد تو جای کسی در قلب من دیگر نبود


محمدصادق رزمی

می شود با چشم تومن هم فدای تو شوم

دکتر و آن سرم و قرص و دوا بگذراند

می شوم بیمار تو تا جان فدایت من کنم


محمدصادق رزمی

گشته حالم مثل حال شهر تو

حال تهران گشته اینک همچو حالم بعد تو
زلزله در قلب آن ‏ طوفان شن در چشم آن


محمدصادق رزمی

فتنه در چشمان تو و جنگ در احساس من است

گر بیفتد فتنه چشمان تو در انقلاب و کشورم

مثل قلبم می شود درگیر جنگی بی هدف


محمدصادق رزمی

غم های من ذاتی شده مانند آهنک بنان

می زند آتش به قلبم رادیو با پخش آن

بغض آهنگ بنان در زیر باران شدید


محمدصادق رزمی

عکست تازه میکند داغ رفتنت را

لبخند تو در عکس من و خاطره هایم

باعث شده غمگین بشود ثانیه هایم


محمدصادق رزمی