اندک اندک فرصت یک ماه آبان می رسد
از دوباره بر دلم آن عشق سوزان می رسد
با نم باران آن، از خش خش هر برگ آن
باز هم یاد تو از اعماق دوران می رسد
آنچنان از رفتنت اندوه و غم آمد به دل
غصه دلتنگی ات تا قلب تهران می رسد
از غمت با شرم من یک قطره اشکی می چکد
ناگهان از شرم من آن لحظه باران می رسد
یاد آن چشمان تو، آن عطر و آن سیمای تو
از دوباره غصه ات در ماه آبان می رسد
محمدصادق رزمی