اینکه دیگر رفته ای، در قلب من باور شده
عمر تو در این جهان، مانند گل پر پر شده
مثل حال آن درخت، در باد دلگیر خزان
حال من هم از غمت، در این خزان بدتر شده
عابری تنها شدم، در کوچه های بی کسی
غصه ی این بی کسی، بر سینه ام خنجر شده
بی تو در باران نم، در کوچه های غم زده
از برای سینه ام، پاییز و غم لشکر شده
تا کمی از درد تو، عابر شدم در کوچه ها
تا به خود من آمدم، دیدم که چشمم تر شده
محمدصادق رزمی