ببین اشعار تلخم را، کسی دیگر نمی خواند
به قلبم راز این غم را،کسی جز تو نمی داند
خدا کاری کند باید، ز دست بخت و اقبالم
که این تقدیر تنهایی، به نفع دل بگرداند
تمام هستی ام دادم، که این را من بدانم که
در این دنیای بی احساس، کسی با من نمی ماند
همو که پیش معشوقش، به حالم می زند لبخند
یقین دارم چنین فردی،غم من را نمی داند
اگر خواهی که حالم را، ز درد عاشقی دانی
دعایت میکنم عشقی، تو را چون من بگیراند
محمدصادق رزمی