بگو با درد بی پایان چگونه سر کنم بی تو
به زیر نم نم باران چگونه سر کنم بی تو
شدم آواره ی تهران به دنبال قدم هایت
بگو در غربت تهران چگونه سر کنم بی تو
در این شب های تنهای درون رخت بیداری
ز اندوه و غم پنهان چگونه سر کنم بی تو
غمت افتاده در قلبم شبیه درد بی درمان
بگو با درد بی درمان چگونه سر کنم بی تو
رسیده نیمه های شب ولی بیدارم از عشقت
بگو با دیده ِی گریان چگونه سر کنم بی تو
محمدصادق رزمی