نیمه شب ها که دلت تا به سحر در خواب است
قلب من از غم تو تا خود صبح بی تاب است
تو که در خواب خوشی کاش بدانی هر شب
همدم این دل من بی تو دگر مهتاب است
روزگاری دل من با تو چو رودی بودش
بی تو حالا دل من از غم تو مرداب است
در معاصر که دگر لیلی و مجنونی نیست
عشق یک گوهر سنگی ست که آن نایاب است
نیمه شب ها که چنین ساعت صفر است دگر
ساعت عاشقی است و گل من در خواب است
محمدصادق رزمی