پیر و خسته من شدم از غصه نیلو فرم
ازهمان روزی که او بار سفر بست از برم
می پرم آخر شبی از برج میلاد از غمش
می پرد عشقش فقط با این روش ها از سرم
آنچنان از درد او هر شب پر از دلتنگی ام
می رود این زندگی آخر شبی از پیکرم
دل خوشی هایم شده در این جهان تنها همین
اینکه گاهی در خزان از کوچه اش من بگذرم
آنچنان قلب و دلم از درد و غم پر گشته که
رو به مردن می شوم از غصه نیلوفرم
محمدصادق رزمی