گر شدم از غم تو زار و پریشان تو بخند
یا که از زندگی ام بی تو پشیمان تو بخند
از غمت شد به دلم فصل بهاران چو خزان
شده گر مثل خزان فصل بهاران تو بخند
بین مردم ز غمت تا که دلم تنگ شود
هر کجا درد دلم گشته نمایان تو بخند
پشت پرچین اتاقت وسط فصل خزان
بر دلم در وسط کوی و خیابان تو بخند
می رسم از غم تو بر ته این خط حیات
گر شدم از غم تو مرده و بی جان تو بخند
محمدصادق رزمی