هر کسی شعر مرا با داغ قلبش خوانده است
بعد از آن دیگر که او در کار خود وامانده است
با همان دستان خود آن عشق تلخ لعنتی
رشته ای از غصه ات بر گردنم افکنده است
از همان روزی که در بوشهر و ساحل دیدمت
رد پایت روی شن هایش ببین جا مانده است
از تو تنها چشم تو در قاب عکسی مانده است
قلب من حالا فقط با آن نگاهت زنده است
تا تو بودی قلب من از عشق تو سرشار بود
رفتی و حالا دلم از غصه ات آکنده است
محمدصادق رزمی