قسمتم شد که دگر، بی تو پریشان بشوم
مثل یک ارگ خراب، خسته و ویران بشوم
کار دل بود که من، در وسط فصل بهار
اینچنین عاشق تو، بین خیابان بشوم
تا که هر شب غم تو، اندکی کمتر بشود
می روم زیر پتو، تا کمی گریان بشوم
تا که رسوا نشود، درد تو در سینه من
پشت یک خنده تلخ، دزدکی پنهان بشوم
تا که من تا به ابد، عاشق و تنها بشوم
قسمتم شد که دگر بی تو پریشان بشوم
محمدصادق رزمی