ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

می رسد فصل بهار، در یک شبی از روزگار

شمع خاموشم ولی، در دل فروزانم عزیز
مثل یک خاکسترم، در سینه سوزانم عزیز
می رسد فصل بهار، در یک شبی از روزگار
من ولی از رفتنت، اینجا زمستانم عزیز
می زند باران و نم،  بر روی چترم در بهار
من ولی در زیر چتر، از غصه بارانم عزیز
آنچنان قلب و دلم، در بند عشقت گشته که
هر کجا من می روم، گویی که زندانم عزیز
این نشد گویم به تو، من عاشقت بودم ولی
از غم و آن حسرتش، حالا پشیمانم عزیز

محمدصادق رزمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد