تا که یادت می رسد آن لحظه در غم می روم
از غمت من عاقبت با غصه کم کم می روم
هر زمان از غصه ات در زیر باران رفته ام
ناگهان با غصه ات در سینه آن دم می روم
زخم این احساس و دل دیگر ندارد مرهمی
از غمت بیمارم و از زخم مرهم می روم
بی تو وقتی بر سرم باران نم نم می زند
مثل باران خزان بنگر که نم نم می روم
عاقبت در یک شبی از بس که دلگیرم عزیز
روی دوش دیگران آن لحظه من هم می روم
محمدصادق رزمی