ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

گفتم که من از دوری ات، بیمار چشمانت شدم

گفتم که معشوقم تو باش، گفتا پشیمان می شوی
گفتم پشیمانی چه سود، گفتا که ویران می شوی
گفتم که از موهای خود، آن روسری را وا بکن
گفتا اگر آن وا کنم، در دل پریشان می شوی
گفتم ز آن شهد لبت، امشب مرا مهمان بکن
گفتا که با شهد لبم، درگیر بحران می شوی
گفتم که من از دوری ات، بیمار چشمانت شدم
گفتا فراموشم بکن، اینگونه درمان می شوی
گفتم تو ای لیلای من، از عاشقی مجنون شدم
گفتا اگر مجنون شدی، بی من تو حیران می شوی

محمدصادق رزمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد