دست من باشد جهان را با تو عاشق می کنم
قلب خود را اینچنین مانند سابق می کنم
تا کمی باران شود دلتنگی ات در می زند
زیر باران می روم یک گوشه هق هق می کنم
از زمین و از زمان دارم شکایت از غمت
هی گلایه از غمت هر شب به خالق می کنم
مهر و آبان رفت و آذر هم شبی خواهد رسید
عاقبت در این خزان از غصه ها دق می کنم
"محمدصادق رزمی"