هر که عاشق می شود غمباد می گیرد فقط
از نگاه خسته اش فریاد می ریزد فقط
آنچنان او در دلش مجنون و شیدا می شود
هر کجا هم می رود معشوق می بیند فقط
با هوای عشق خود از خاطراتش در قدیم
در دلش یک باغ گل از عشق می روید فقط
حس پنهانش به او مانند رازی می شود
راز قلبش را فقط با عشق می گوید فقط
می شود در کوچه ها او عابر غمگین شهر
چون پی معشوق خود هر لحظه می جوید فقط
مثل آتش می شود بی تابی اش در سینه اش
با غم معشوق خود در سینه می سوزد فقط
می رود در خلوتش یک گوشه تنها می شود
هر که عاشق می شود غمباد می گیرد فقط
محمدصادق رزمی