ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

حسرت دیدن تو تا به ابد با من بود

قلب من عاشق آن چهره ی خندان تو شد
دیده ام مات تو در جذبه ی چشمان تو شد
غزل چشم تو در قلب من افتاد و سپس
دل من شاعر آن چشم غزلخوان تو شد
عابری خسته در آن کوچه مهرت بودم
دل من رهگذر مهر خیابان تو شد
پر کشیدی به خدا بس که خدا تنها بود
رفتنت سوی خدا قسمت پایان تو شد
حسرت دیدن تو تا به ابد با من بود
غصه های دل من از غم هجران تو بود


محمدصادق رزمی

نظرات 1 + ارسال نظر
aaaa 13 - اسفند‌ماه - 1394 ساعت 18:07

مگه پیغمبره که رفت و خدا تنها نبود دیگه، اینهمه ادم مردن پس با این حساب خدا سرش شلوغ تر از ماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد