تو رفتی و جهان من ز چشمان تو خالی شد
ز داغ ان نگاه تو دلم آشفته حالی شد
دو چشمت شرجی بوشهر زمانی که تو غمگینی
دو چشمانم ز اندوهت چو بارانِ شمالی شد
به زیر پای تو افتاد دل و احساس زیبایم
به زیر آن قدم هایت دلم هم مثل قالی شد
به خوابم آمدی یک شب زمانی که پریشانم
دلم از شهد رویایت دچار خوش خیالی شد
غمت را من نوشتم که بماند در دل شعرم
نوشتم از غم چشمات به هر جا که مجالی شد
محمدصادق رزمی