کجایی تا ببینی که، دلم وا مانده در کارت
بیا تا بوسه بنشانم، بر آن لب های تبدارت
خمیده قامتم از غم، ز اندوه و پریشانی
به زیر بار غم هایت، مرا خم کرده آوارت
تو رفتی و شدم بی تو، پر از درد و گرفتاری
کجایی تا ببینی که، شدم تبدار و بیمارت
کشیده قلب یک عاشق، همان پرگار زیبایت
یقینا عاشقت بوده، که مستت گشته پرگارت
من و تنهایی و عکست، به زیر نم نم باران
کجایی تا ببینی که، دلم وا مانده در کارت
محمدصادق رزمی