یک شبی تصویر تو در حوض آب افتاده بود
قلب من با عکس تو در آن هوا خو کرده بود
دوره گردی می زدش آهنگ غم در کوچه ها
با نوایش چشم من از غصه ات باریده بود
زل به عکست می زدم با آن نوای دوره گرد
همزمان با درد من آهنگ غمگین خوانده بود
یاد چشمانت بخیر در لحظه های رفتنت
با غم چشمان تو احساس من هم مرده بود
عکس مهتاب و غمت در آن شب و آن یک نوا
اینچنین چشمان تو در قلب من هم زنده بود
محمدصادق رزمی