کاش میشد لحظه ای در خواب و رویا بینمت
تا به کی تنها تو را در شعر و انشا بینمت
من که دارم آتشی در اشتیاق دیدنت
پس چرا باید تو را غمگین و تنها بینمت
گم شده احساس من در زیر باران دیدمت
زیر باران می روم شاید که لیلا بینمت
تازه شده اندوه من وقتی که آنجا دیدمت
در مزارت بودی و رفتم که آنجا بینمت
زیر باران در خزان وقتی تو را من دیدمت
رفته ام در گوشه ای تا مست و شیدا بینمت
محمدصادق رزمی