زل به چشمم میزنی خیره نگاهم می کنی
با نگاه عاشقت در غم تباهم می کنی
می شوم مات رخت در بازی شطرنج عشق
من همان سربازم و آنجا تو شاهم می کنی
می شوی آرامشم در ازدحام کوچه ها
از هیاهوی غمت در خود پناهم می کنی
مثل یلدا می شود گیسوی زیبایت عزیز
در شب گیسوی خود مانند ماهم می کنی
گوشه ای از عکس تو گویی نوار مشکی است
در میان عکس خود با غم نگاهم می کنی
محمدصادق رزمی
زیبا و غمگین