خیره مانده چشم تو بر اشک چشمانم هنوز
حسرت دستان تو مانده به دستانم هنوز
می زنی لبخند نو در قاب عکس کهنه ات
من ولی از درد تو نالان و گریانم هنوز
مثل آن پروانه ام من دور شمع خانه ات
تو هوای ابری و من مثل بارانم هنوز
می رود بالا و پایین عقربه در ساعتم
ساعتم خوابید و اما من پریشانم هنوز
من که ناکامم نبوسیدم تو را در لحظه ای
من نبوسیدم تو را لیکن پشیمانم هنوز
هر که آمد بعد تو در من دلی اما ندید
من همان شهر خراب و رو به ویرانم هنوز
محمدصادق رزمی