کیستی ،گناه انقدر بزرگم ؟،که ندانم چیستی!! میدانم بزرگترین نذوراتم نمی گیرد دلم تاابد سرایی توست،آرام نمیگیرد چهل شب نذر کردم طرحی ازرُخ جانم بکشم سوی دریا بروم طرح رُخ جانم به دل دریا بدهم نازنین خدایم هم خواست شکنجه بدهم وقتی از او سی وهشت عکس ب یادگار بگذاشت نذرم نمی گیرد هوای تو را از سرم از دلم از جانم...
کیستی ،گناه انقدر بزرگم ؟،که ندانم چیستی!!
میدانم بزرگترین نذوراتم نمی گیرد
دلم تاابد سرایی توست،آرام نمیگیرد
چهل شب نذر کردم
طرحی ازرُخ جانم بکشم
سوی دریا بروم
طرح رُخ جانم
به دل دریا بدهم
نازنین خدایم هم
خواست شکنجه بدهم
وقتی از او سی وهشت عکس ب یادگار بگذاشت
نذرم نمی گیرد هوای تو را از سرم
از دلم
از جانم...