ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

تازه داشت زمستان تمام می شد که تو رفتی

حال من
شبیه درختی ست
که در بهار

آتش گرفته باشد..


"اشغالگر"

نظرات 2 + ارسال نظر
✌️ 4 - دی‌ماه - 1393 ساعت 22:46

کیستی ،گناه انقدر بزرگم ؟،که ندانم چیستی!!
میدانم بزرگترین نذوراتم نمی گیرد
دلم تاابد سرایی توست،آرام نمیگیرد
چهل شب نذر کردم
طرحی ازرُخ جانم بکشم
سوی دریا بروم
طرح رُخ جانم
به دل دریا بدهم
نازنین خدایم هم
خواست شکنجه بدهم
وقتی از او سی وهشت عکس ب یادگار بگذاشت
نذرم نمی گیرد هوای تو را از سرم
از دلم
از جانم...

ف ع 6 - دی‌ماه - 1393 ساعت 20:46

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد