دیدمت در حریری ز مهتاب... یادم امد ک در صبح دیداراز غروبی چنین گفته بودی در دوچشمت طلوعی نهان چون ستاره می دمیدی در شب بهت ویرانی من قصه های مرا از سر شوق می شنیدی بی شکیبم ، بی قرارم سربه پای جنون می سپارم بی شکیبم ، بی قرارم دل ب دریای تو می سپارم در بهاری ک بی تو خزان شد باور شد دگر نیستی تو خود نگفتی ک من هم بدانم کیستی تو ، چیستی تو
دیدمت در حریری ز مهتاب...
یادم امد ک در صبح دیداراز غروبی چنین گفته بودی
در دوچشمت طلوعی نهان چون ستاره می دمیدی
در شب بهت ویرانی من قصه های مرا از سر شوق می شنیدی
بی شکیبم ، بی قرارم سربه پای جنون می سپارم
بی شکیبم ، بی قرارم دل ب دریای تو می سپارم
در بهاری ک بی تو خزان شد باور شد دگر نیستی تو
خود نگفتی ک من هم بدانم کیستی تو ، چیستی تو
تورفته ایی
وبحران نوشیدن چای
بی تو دراین خانه
مهمترین بحران خاورمیانه است و
این احمق ها
هنوز سر نفت می جنگند
فوق العادست