ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

پاییز و شب هایش

شب های پاییزی
هر چه درازتر

دلتنگی ات بیشتر...


"اشغالگر"

نظرات 1 + ارسال نظر
.... 12 - آبان‌ماه - 1393 ساعت 20:52

حقیقت داشت
ترسیده بودم، من از تمام جمعه هایی که
رویای بودنت
شبیه بغضی موزون
هوای خانه راتبردارمیکرد، ترسیده بودم
دچار سردی چشمام های تو، از خواب آرام کلاغی بردرخت
ازگفتگوی باران وپاییزوپنجره
ازهمهمه غروب وغربت وخیابان / از خودم....
ترسیده بودم
ماه بربلندی آسمان
یک شب خسته درجریان
درتصورجاده
کسی از مجاورت ابهای ابی ارام دریا میآید
من سخت ترسیده ام...... بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد