ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی
ܓܓܓ  اِشـــغالگر  ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

ܓܓܓ اِشـــغالگر ܓ <اشعار محمد صادق رزمی>

اشعار و نوشته های محمدصادق رزمی

بی اکسیژن

رفتنت
همچون رفتنت اکسیژن بود

از زمین...


"اشغالگر"

تبار باران

باران و غم
از یک تبارند
یکی زمین را خیس می کند

دیگری چشم ها را...


"اشغالگر"

خانه ای متروکم من

من
خانه ای قدیمی و ترک خورده ام
کسی را

به ماندن با من رغبتی نیست...


"اشغالگر"

ای بی خبر از عشق

تو که از دوری عشق نداری دردی

گر که بی یار وفادار بمانی مردی


"اشغالگر"

دل کهنه من

دلم
قفلی قدیمی و زنگ زده بود
که برای باز کردنش

باید آنرا می شکستند...


"اشغالگر"

چشمانت خورشید است

ساعت 12 ظهر بود
که تو پلک بر هم گذاشتی
ناگهان جهانم شب شد...


"اشغالگر"