باید آنرا می شکستند...
"اشغالگر"
مکش آن آھوی مشکین مرا ای صیادشرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمندمن خاکی که از این در نتوانم برخاستاز کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
در اوغ غم زیبا مینویسیداحسنت
مکش آن آھوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند
من خاکی که از این در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
در اوغ غم زیبا مینویسید
احسنت