در خیالم آمدی از پشت در در می زنی
گاهگاهی اینچنین بر قلب من سر می زنی
کلبه تاریک من با تو چه روشن می شود
تا سری بر خانه ی تنگ و محقر می زنی
با غمت در خاطرم در ساحل بوشهر و غم
همچو آن موج بلند بر قلب بندر می زنی
مثل آن بید ضعیف می لرزم از اندوه تو
تو ولی همچون تبر بر زخم پیکر می زنی
می روی از پیش من اما تو با چشمان خیس
زل به احوال دلم در بار آخر می زنی
محمدصادق رزمی