مثل بارانی که آن بی تاب و سنگین می زند
یاد تو بر قلب من سنگین و غمگین می زند
وقت تنهایی که من در اشتیاقت خفته ام
غصه ات تنها فقط یک سر به بالین می زند
تا که گاهی اندکی در چهره خندان می شوم
آن میان بر قلب من آن درد دیرین می زند
بی تو باران بر دلم وقتی که تنها می شوم
بر دل پر آتشم گویی که بنزین می زند
می زند هر شب به دل یاد تو در تنهایی ام
مثل بارانی که آن بی تاب و سنگین می زند
محمدصادق رزمی