چشمت همه جا منشا عشقست که خود می دانی
من هم که همان عاشق زارست که خود می دانی
آن روز نخستین که تو را دیدم و عاشق گشتم
گفتم به خودم عاشق لیلاست که خود می دانی
در متروی تهران که شدم خیره به چشمت
دل عاشق آن خیره نگاه ست که خود می دانی
حالا که بر این صندلی ام بی تو نشستم
آن خاطره افتاده به قلبست که خود می دانی
ای کاش که دلتنگی این خاطره هم می فهمید
یارم که دگر پیش خدا هست که خود می دانی
محمدصادق رزمی